حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

عمر سو نذر نمودن قطع زبان فرزندش به خاطر دشنام مقداد

عمر سو نذر نمودن قطع زبان فرزندش به خاطر دشنام مقداد

احمد ولالکائی در السنه و ابوالقاسم بن بشران در امالی خود و ابن عساکر از بهی روایت نموده‏اند که: عبداللَّه بن عمر بمقداد سرا دشنام داد، عمر سگفت: اگر زبانت را قطع نکنم بر من نذر باشد! بعد با وی صحبت نمودند، و از وی خواهان گذشت شدند. عمر سگفت: مرا بگذارید که زبانش را قطع کنم، تا بعد از این هیچ کسی از اصحاب رسول خدا صرا دشنام ندهد.

و نزد ابن عساکر از بهی روایت است که گفت: در میان عبداللَّه بن عمر و مقداد شچیزی واقع شد، عبداللَّه سوی را دشنام داد، و مقداد شکایت وی را به پدرش برد، عمر سنذر نمود تا زبان وی را قطع نماید. عبداللَّه هنگامی که از اجرای این عمل از پدرش ترسید [۵۳۰]، مردانی را جهت شفاعت نزد پدرش فرستاد، عمر گفت: مرا بگذارید تا زبانش را قطع کنم، و این سنتی باشد که پس از من به آن عمل شود، و اگر مردی پیدا شود که اصحاب رسول خدا صرا دشنام دهد، زبانش قطع گردد. این چنین در منتخب کنز العمال (۴۲۴/۴) آمده است.

[۵۳۰] یعنی: وقی ترسید که پدرش زبانش را قطع می‏کند. م.