حسن اخلاق پیامبر صبا خادمش انس
مسلم [۱۱۰۸]از انس سروایت نموده، که گفت: هنگامی که پیامبر خدا صبه مدینه تشریف آورد، ابوطلحه سدستم را گرفت، و مرا نزد رسول خدا صبرد و گفت: ای رسول خدا، انس بچه عاقل و هوشیاری است، و باید به تو خدمت کند. میگوید: پس من خدمت او را در سفر، و اقامت نمودم، و به خدا سوگند، او برایم در چیزی که من آن را انجام دادم نگفت: این را چرا اینطور نمودی؟ و نه در چیزی که آن را انجام ندادم: چرا این را اینطور انجام ندادی؟ [۱۱۰۹]. و نزد وی همچنان از انس سروایت است، که گفت: پیامبر خدا صنیک اخلاقترین مردم بود، مرا روزی دنبال کاری فرستاد، گفتم: به خدا سوگند، نمیروم، و در دلم این بود که دنبال آنچه پیامبر خدا صبه آن هدایتم داده بروم، آن گاه بیرون شدم و بر اطفالی برخورد کردم که در بازار بازی مینمودند، ناگاه پیامبر خدا صاز پشت سرم عقبم را گرفتم، میگوید: به طرف وی دیدم که میخندید، و گفت: «ای انیس به جایی که امرت نمودم رفتی؟» میگوید: گفتم: آری، ای پیامبر خدا میروم [۱۱۱۰]، انس میگوید: به خدا سوگند، نه سال من خدمت وی را نمودم، و از وی به یاد ندارم چیزی را که من آن را انجام دادم گفته باشد: چرا اینطور و اینطور نمودی؟ و یا چیزی را که ترک نمودم: چرا اینطور و اینطور ننمودی؟ و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: ده سال خدمت رسول خدا صرا نمودم، به خدا سوگند، هرگز به من اف نگفت، و نه هم برایم در چیزی گفت: چرا اینطور نمودی؟ و چرا اینطور ننمودی؟ ابوربیع افزوده است: در ارتباط به کاری که نباید خادم آن را انجام دهد، و این گفته وی را: به خدا سوگند، ذکر ننموده است [۱۱۱۱]. و بخاری این را از انس به مانند آن روایت نموده است. و نزد احمد از انس روایت است، که گفت: برای پیامبر صده سال خدمت نمودم، او مرا به کاری امر ننموده که در آن سستی نموده باشم یا آن را ضایع کرده باشم، و او مرا ملامت نموده باشد، و اگر کسی از فامیلش مرا ملامت مینمود،میگفت: «بگذاریدش، اگر تقدیر بر این رفته بود - یا میگفت: فیصله شده بود - که اینطور باشد میشد» [۱۱۱۲].
و نزد ابونعیم [۱۱۱۳]از انس سروایت است که گفت: من سالهایی به پیامبر خدا صخدمت نمودم، و او هرگز مرا دشنامی نداد، ضربهای نزد، زجر ننمود، در رویم ترش رو نشد و نه مرا به کاری امر نمود که من در آن سستی نموده باشم و او مرا در آن عتاب فرموده باشد اگر یکی ازاهلش مرا بر آن عتاب مینمود، میگفت: «بگذاریدش، اگر چیزی مقدر شده باشد حتماً میشود». و نزد ابن عساکر از انس سروایت است که گفت: پیامبر خدا صوقتی که وارد مدینه شد من هشت سال داشتم، مادرم مرا نزد وی برد وگفت: ای پیامبر خدا، به غیر من دیگر مردان و زنان انصار برایت تحفه تقدیم داشتند، و من تحفهای که برایت تقدیم کنم جز این فرزندم نیافتم، بنابراین او را از من قبول کن، تا وقتی که میخواهی برایت خدمت نماید، و من ده سال خدمت پیامبر خدا صرا نمودم، وی هرگز مرا نزد، دشنامم نداد، و در رویم ترش رو نشد [۱۱۱۴].
[۱۱۰۸] ۲۵۳/۲. [۱۱۰۹] مسلم (۲۳۱۰). [۱۱۱۰] مسلم (۲۳۰۹). [۱۱۱۱] صحیح. احمد (۳/ ۲۳۱). [۱۱۱۲] این چنین در البدایه (۳۷/۶) آمده است. و این را ابن سعد (۱۱/۷) از انس به مانند آن روایت نموده است. [۱۱۱۳] الدلائل (ص۵۷). [۱۱۱۴] این چنین در الکنز (۹/۷) آمده است.