حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه دختر انصارى در فرمانبردارى از پیامبر ص

قصه دختر انصارى در فرمانبردارى از پیامبر ص

سعیدبن منصور و ابن نجار از مغیره بن شعبه سروایت نموده‏اند که گفت: من دختر انصاری را خواستگاری نمودم، و این را به پیامبر صمتذکر شدم، به من فرمود: «وی را دیده‏ای؟» گفتم: نخیر، گفت: «به وی نگاه کن چون این در استمرار محبت و اتفاق میان‌تان مؤثر و کارگر است». آن گاه من نزدش آمدم و این را به پدر و مادرش متذکر شدم، و آنان به یکدیگر نگاه نمودند. من برخاستم و بیرون رفتم، در این موقع دختر گفت: این مرد را نزد من بیاورید، و در یک طرف پرده [۲۳۰]خود ایستاد و گفت: اگر پیامبر خدا صبه تو دستور داده باشد که به من نگاه کنی نگاه کن، در غیر آن صورت من این را برایت ممنوع می‏دانم که به من نگاه کنی. آن گاه به‌سوی وی نگاه نمودم و با او ازدواج کردم، گرچه من با هفتاد زن دیگر نیز ازدواج نمودم اما هیچ یک از آنان هرگز مثل او برایم محبوب و عزیز نبوده است [۲۳۱]- [۲۳۲].

[۲۳۰] در نص «خدر» استعمال شده، و هدف از آن پرده‏ای می‏باشد که در ناحیه‏ای از خانه برای دختران جوان زده می‏شد. [۲۳۱] این چنین در الکنز (۲۸۸/۸) آمده‏است. [۲۳۲] صحیح. سعید بن منصور در سنن خود (۵۱۵ – ۵۱۸) نسائی (۲/ ۷۳) ترمذی (۱/ ۲۰۲) دارمی (۲/ ۱۳۴) ابن ماجه (۱۸۶۶) ابن عساکر (۱۷/ ۲۴/ ۲) بیهقی (۷/ ۸۴) احمد (۴/ ۱۴۴ – ۲۴۵/ ۲۴۶) نگا: الصحیحة (۹۶) و صحیح الجامع (۸۵۹).