پیروى و بهجا آوردن فرمان وى در سریه نخله
بیهقی [۱۹۱]از طریق ابن اسحاق از یزیدبن رومان از عروه بن زبیر بروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صعبداللَّه بن جحش سرا به نخله فرستاد و به او گفت: «در آنجا باش تا خبری از اخبار قریش را برای ما بیاوری»، و به قتال امرش نکرده بود، این حرکت در ماه حرام بود، و برای وی قبل از اینکه او را خبر کند که به کجا میرود نامهای نوشت و گفت: «تو و یارانت بیرون شوید، و چون دو روز سیر نمودی، نامهات را بگشا، و به آن نگاه کن و به آنچه امرت نمودهام بسویش برو، و هیچکس از یارانت را به رفتن با خود مجبور مکن».
هنگامی که دو روز راه پیمود، نامه را گشود که در آن نوشته شده است: «تا به نخله پیش رو، و از آنجا اخبار قریش را زیر نظر بگیر و برای ما، جریان را گزارش بده، وقتی که نامه را خواند به یاران خود گفت: میشنوم و اطاعت میکنم، کسی از شما که رغبت شهادت را داشته باشد باید با من حرکت کند، چون من بهسوی امر رسول خدا صرونده هستم، و کسی از شما که این را خوش نیاید باید برگردد، چون پیامبر خدا صمرا از اینکه یکی از شما را مجبور سازم منع نموده است. آنان با وی رفتند تا اینکه به بحران [۱۹۲]رسیدند. آن گاه سعدبن ابی وقاص و عتبه بن غزوان بشتری را که داشتند و به نوبت سوارش میشدند، گم کردند، و برای پیدا نمودن آن عقب ماندند، و بقیه قوم رفتند تا اینکه به نخله رسیدند. آن گاه عمروبن حضرمی، حکم بن کیسان، عثمان و مغیره پسران عبداللَّه از نزد ایشان گذر نمودند، و [اموال] تجارتی مرکب از مواد غذایی و کشمش با خود همراه داشتند، که آن را از طائف آورده بودند، هنگامی که مسلمانان آنها را دیدند، واقد بن عبداللَّه سکه سر خود را تراشیده بود به طرف آنان رفت، وقتی آنان او را سر تراشیده دیدند، گفتند: کسانی هستند که به ادای عمره آمدهاند، و از طرف آنان خطری متوجه شما نیست، و قوم - یعنی اصحاب پیامبر خدا صدرباره آنان - در آخرین روز رجب به مشورت پرداختند، گفتند: اگر ایشان را بکشید، آنان را در ماه حرام به قتل رسانیدهاید و اگر ایشان را واگذارید امشب داخل حرم شده، و از طرف شما در امان میشوند، بنابراین همه به کشتن آنها اتفاق نمودند، آن گاه واقد بن عبداللَّه تمیمی عمروبن حضرمی را به تیر زد و او را از پای درآورد، و عثمان بن عبداللَّه و حکم بن کیسان خود را تسلیم کردند، و مغیره فرار نمود و از آنان پیشی گرفت و نتوانستند او را بگیرند، بعد کاروان را حرکت دادند و نزد رسول خدا صآوردند، وی به ایشان گفت: «به خدا سوگند، من شما را به جنگ در ماه حرام امر نکرده بودم!»، بنابراین پیامبر خدا صآن دو اسیر و قافله را متوقف ساخت، و از آن چیزی نگرفت.
وقتی پیامبر خدا صآن قول خود را به آنان گفت، به شدت از کرده خود نادم و پشیمان شدند، و گمان نمودند که هلاک گردیدهاند، و برادران مسلمانشان نیز بر آنان تندی و ترشرویی نمودند، و هنگامی که خبر اینان به قریش رسید گفتند: محمد در ماه حرام خون ریخته، در ماه حرام مال گرفته، مردان را اسیر نموده و ماه حرام را حلال دانسته است!! آن گاه خداوند در این باره نازل فرمود:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾[البقرة: ۲۱۷].
ترجمه: «تو را از جنگ در ماه حرام میپرسند؟ بگو جنگ در آن گناه بزرگی است، و بازداشتن از راه خدا، و کفر به خدا، و باز داشتن از مسجد حرام، و بیرون کردن اهل مسجد از آن گناه بزرگتری است نزد خدا، و ایجاد فتنه (شرک) بزرگتر از قتل است».
میگوید: کفر به خداوند از قتل بزرگتر است. هنگامی که این نازل شد، پیامبر خدا صقافله را گرفت، و دو اسیر را در بدل فدیه رها نمود، آن گاه مسلمانان گفتند: آیا میپنداری که این برای ما غزوهای بود؟ پس خداوند درباره ایشان نازل فرمود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ﴾تا به قول خداوند ﴿أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۱۸]. تا آخر آیه.
ترجمه: «کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که هجرت کردهاند... آن گروه امیدوار رحمت خدایند» [۱۹۳].
بیهقی [۱۹۴]همچنان این را از جُنْدُب بن عبداللَّه سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صگروهی را فرستاد، و عبیده بن حارث سرا بر آنان امیر مقرر نمود. هنگامی حرکت نمود تا برود به شیفتگی بهسوی پیامبر خدا صگریه نمود، سپس پیامبر صبه عوض وی مرد دیگری را که به او عبداللَّه بن جحش سگفته میشد، فرستاد و به او نامهای نوشت، و امرش نمود تا آن را جز در فلان و فلان مکان نخواهد: «هیچ یک از یاران خود را به رفتن همراهت مجبور مکن». هنگامی که به آن مکان رسید، نامه را قرائت کرد و استرجاع [۱۹۵]خوانده گفت: از خدا و رسول وی میشنوم و فرمان میبرم. میافزاید: دو تن از همراهان وی برگشتند، و بقیه با او رفتند، و با ابن حضرمی برخوردند و او را کشتند، و معلوم نشد که این واقعه در رجب بود یا جمادی الاخر. پس مشرکین گفتند: اینها را در ماه حرام به قتل رسانیدند، آن گاه این آیه نازل شد:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞ﴾تا به این قول خداوند ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾[البقرة: ۲۱۷].
میگوید: بعضی از مسلمانان گفتند: اگر خیری [۱۹۶]به دست آورده باشند پاداشی ندارند، آن وقت این آیه نازل شد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢١٨﴾[البقرة: ۲۱۸].
ترجمه: «کسانی که ایمان آوردهاند، و کسانی که مهاجرت نمودهاند، و در راه خدا جهاد کردهاند، آنها امید رحمت پروردگار را دارند، و خداوند آمرزنده و مهربان است» [۱۹۷].
[۱۹۱] بیهقی (۵۸/۹). [۱۹۲] جایی است در ناحیه فرع در حجاز. [۱۹۳] اینها هشت تن بودند، و امیرشان عبداللَّه بن جحش سنهمین نفرشان بود. و ابونعیم این قصه را از طریق ابوسعید بقال از عکرمه از ابن عباس بطولانیتر روایت نموده است. این چنین، این را طبری از طریق اسباط ابن نصر از سدّی، چنانکه در الإصابه (۲۲۸/۳) آمده، روایت کرده است. [۱۹۴] بیهقی (۱۱/۹). [۱۹۵] یعنی گفت: «انالله وانالیه راجعون». م. [۱۹۶] یعنی مالی. م. [۱۹۷] این را ابن ابی حاتم از جندب بن عبداللَّه به مانند آن، چنانکه در البدایه (۲۵۱/۳) آمده، روایت نموده است.