معاشرت پیامبر صبا پسرش ابراهیم و با اطفال اهل بیتش
مسلم [۱۸۲۴]از انس بن مالک سروایت نموده، که گفت: هیچکسی را ندیدم که از رسول خدا صبر عیال مهربانتر باشد. برای ابراهیم در عوالی مدینه شیردهندهای بود، پیامبر صدر حالی که ما همراهش میبودیم به راه میافتاد و داخل خانه میشد وخانه پر از دود بود، چون شوهر شیردهنده وی آهنگر بود، و ابراهیم را میگرفت و میبوسید، و دوباره عودت مینمود، عمرو میگوید: هنگامی که ابراهیم وفات نمود رسول خدا صفرمود: «ابراهیم پسرم است، و در شیرخوارگی درگذشت، برای وی دو شیرده است که مدت رضاعت وی را در جنت تکمیل میکنند» [۱۸۲۵]. و احمد این را، چنانکه در البدایه (۴۵/۶) آمده، روایت نموده است. و احمد از عبداللَّه بن حارث سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صعبداللَّه، عبیداللَّه و کثیربن عباس شرا در یک صف قرار داد، و بعد از آن میگفت: «هر کس بهسوی من سبقت جست برای وی چنین و چنان است». میگوید: آن گاه بهسوی وی میدویدند و بر پشت و سینه وی میافتادند، و او آنان را میبوسید و در آغوش میکشید [۱۸۲۶]. هیثمی (۱۷/۹) میگوید: این را احمد روایت نموده، و اسناد آن حسن است.
و ابن عساکر [۱۸۲۷]از عبداللَّه بن جعفر بروایت نموده، که گفت: وقتی که رسول خدا صاز سفری میآمد، با بردن اطفال خانوادهاش استقبال میشد، وی روزی از سفری آمد، و من از همه پیشتر نزدش برده شدم، و او مرا در پیش روی خود سوار نمود، آن گاه یکی از فرزندان فاطمه حسن یا حسین شآورده شد، و او را در پشت سر خود سوار کرد، و ما سه تن برای یک سواری داخل مدینه شدیم. و نزد وی همچنان از وی روایت است که گفت: رسول خدا صدر حالی از نزدم گذشت که با اطفال بازی مینمودم، آن گاه مرا و بچهای را از پسران عباس بر سواری خود سوار نمود، و سه تن بر یک سواری بودیم. و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: من، قثم و عبیداللَّه فرزندان عباس در حالی که بچه بودیم و بازی میکردیم، ناگهان رسول خدا صبر سواریی از نزدمان عبور نمود و گفت: «این را برایم بلند کنید»، آن گاه مرا در پیش روی خود سوار نمود، و گفت: «این را برایم بلند کنید»، و او را در عقب خود سوار نمود، و عبیداللَّه برای عباس از قثم محبوبتر بود، ولی پیامبر صاز عمویش از اینکه قثم را سوار نمود و او را ترک کرد حیا ننمود، میگوید: بعد از آن سه بار بر سرم دست کشید، و هر باری که دست میکشید میگفت: «بار خدایا، خودت جانشین جعفر در فرزندانش باش» [۱۸۲۸].
و ابویعلی از عمربن خطاب سروایت نموده، که گفت: حسن وحسین برا بر شانههای پیامبر صدیدم و گفتم: چه خوب اسبی زیر پایتان است، پیامبر صفرمود: «و نیک سوارکارانیاند این دو» [۱۸۲۹]. این چنین در الکنز (۱۰۶/۷) و المجمع (۱۸۲/۹) آمده، و رجال آن رجال صحیحاند. چنان که در المجمع آمده، و گفته: این را بزار به اسناد ضعیف روایت کرده است، و ابن شاهین این را، چنانکه در الکنز آمده روایت نموده است. و نزد ابن عساکر از ابن عباس بروایت است که گفت: پیامبر صدر حالی که حسن سرا بر شانه خود حمل مینمود بیرون آمد، مردی به او گفت: ای بچه، نیک سواریی را سوار شدهای، پیامبر صفرمود: «و نیک سوار کاری است این» [۱۸۳۰]. و نزد طبرانی از براء بن عازب بروایت است که گفت: رسول خدا صنماز میخواند، و حسن و حسین یا یکی از آنها بآمد، و بر پشت وی سوار گردید، وی وقتی سر خود را بلند مینمود، با دست خود وی را یا هردویشان را محکم میگرفت، و گفت: «نیک سواریی است سواری تان» [۱۸۳۱]. و نزد وی همچنان از جابر سروایت است که گفت: در حالی نزد رسول صداخل شدم که بر پاها و دستهایش راه میرفت و حسن و حسین ببر پشتش بودند، و میگفت: «نیک شتریست شترتان و نیک همتایانی هستید شما» [۱۸۳۲]. هیثمی (۱۸۲/۹) میگوید: در این مسروح ابوشهاب آمده، و ضعیف میباشد.
[۱۸۲۴] ۲۵۴/۲. [۱۸۲۵] مسلم (۲۳۱۶) و احمد (۳/ ۱۲). [۱۸۲۶] ضعیف. احمد (۱/ ۲۱۴) طبرانی (در الکبیر) (۱۹/ ۱۸۸) که مرسل است و شیخ احمد شاکر آن را ضعیف دانسته است. [۱۸۲۷] این را مسلم نیز در باب «فضائل اهل بیت النبی ص« روایت نموده است. [۱۸۲۸] این چنین در المنتخب (۲۲۲/۵) آمده است. [۱۸۲۹] ضعیف. بزار (۲۶۲۱) نگا: المجمع (۶/ ۱۸۲) و المطالب العالیة (۴/ ۷۲). [۱۸۳۰] این چنین در الکنز (۱۰۴/۷) آمده است. [۱۸۳۱] هیثمی (۱۸۲/۹) میگوید: اسناد آن حسن است. [۱۸۳۲] ضعیف. طبرانی (۳/ ۵۲) نگا: المجمع (۹/ ۱۸۲).