حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

معاشرت پیامبر صبا پسرش ابراهیم و با اطفال اهل بیتش

معاشرت پیامبر صبا پسرش ابراهیم و با اطفال اهل بیتش

مسلم [۱۸۲۴]از انس بن مالک سروایت نموده، که گفت: هیچکسی را ندیدم که از رسول خدا صبر عیال مهربان‏تر باشد. برای ابراهیم در عوالی مدینه شیردهنده‏ای بود، پیامبر صدر حالی که ما همراهش می‏بودیم به راه می‏افتاد و داخل خانه می‏شد وخانه پر از دود بود، چون شوهر شیردهنده وی آهنگر بود، و ابراهیم را می‏گرفت و می‏بوسید، و دوباره عودت می‏نمود، عمرو می‏گوید: هنگامی که ابراهیم وفات نمود رسول خدا صفرمود: «ابراهیم پسرم است، و در شیرخوارگی درگذشت، برای وی دو شیرده است که مدت رضاعت وی را در جنت تکمیل می‏کنند» [۱۸۲۵]. و احمد این را، چنانکه در البدایه (۴۵/۶) آمده، روایت نموده است. و احمد از عبداللَّه بن حارث سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صعبداللَّه، عبیداللَّه و کثیربن عباس شرا در یک صف قرار داد، و بعد از آن می‏گفت: «هر کس به‌سوی من سبقت جست برای وی چنین و چنان است». می‏گوید: آن گاه به‌سوی وی می‏دویدند و بر پشت و سینه وی می‏افتادند، و او آنان را می‏بوسید و در آغوش می‏کشید [۱۸۲۶]. هیثمی (۱۷/۹) می‏گوید: این را احمد روایت نموده، و اسناد آن حسن است.

و ابن عساکر [۱۸۲۷]از عبداللَّه بن جعفر بروایت نموده، که گفت: وقتی که رسول خدا صاز سفری می‏آمد، با بردن اطفال خانواده‏اش استقبال می‏شد، وی روزی از سفری آمد، و من از همه پیشتر نزدش برده شدم، و او مرا در پیش روی خود سوار نمود، آن گاه یکی از فرزندان فاطمه حسن یا حسین شآورده شد، و او را در پشت سر خود سوار کرد، و ما سه تن برای یک سواری داخل مدینه شدیم. و نزد وی هم‏چنان از وی روایت است که گفت: رسول خدا صدر حالی از نزدم گذشت که با اطفال بازی می‏نمودم، آن گاه مرا و بچه‏ای را از پسران عباس بر سواری خود سوار نمود، و سه تن بر یک سواری بودیم. و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: من، قثم و عبیداللَّه فرزندان عباس در حالی که بچه بودیم و بازی می‏کردیم، ناگهان رسول خدا صبر سواریی از نزدمان عبور نمود و گفت: «این را برایم بلند کنید»، آن گاه مرا در پیش روی خود سوار نمود، و گفت: «این را برایم بلند کنید»، و او را در عقب خود سوار نمود، و عبیداللَّه برای عباس از قثم محبوب‏تر بود، ولی پیامبر صاز عمویش از اینکه قثم را سوار نمود و او را ترک کرد حیا ننمود، می‏گوید: بعد از آن سه بار بر سرم دست کشید، و هر باری که دست می‏کشید می‏گفت: «بار خدایا، خودت جانشین جعفر در فرزندانش باش» [۱۸۲۸].

و ابویعلی از عمربن خطاب سروایت نموده، که گفت: حسن وحسین برا بر شانه‏های پیامبر صدیدم و گفتم: چه خوب اسبی زیر پای‌تان است، پیامبر صفرمود: «و نیک سوارکارانی‏اند این دو» [۱۸۲۹]. این چنین در الکنز (۱۰۶/۷) و المجمع (۱۸۲/۹) آمده، و رجال آن رجال صحیح‏اند. چنان که در المجمع آمده، و گفته: این را بزار به اسناد ضعیف روایت کرده است، و ابن شاهین این را، چنانکه در الکنز آمده روایت نموده است. و نزد ابن عساکر از ابن عباس بروایت است که گفت: پیامبر صدر حالی که حسن سرا بر شانه خود حمل می‏نمود بیرون آمد، مردی به او گفت: ای بچه، نیک سواریی را سوار شده‏ای، پیامبر صفرمود: «و نیک سوار کاری است این» [۱۸۳۰]. و نزد طبرانی از براء بن عازب بروایت است که گفت: رسول خدا صنماز می‏خواند، و حسن و حسین یا یکی از آنها بآمد، و بر پشت وی سوار گردید، وی وقتی سر خود را بلند می‏نمود، با دست خود وی را یا هردوی‌شان را محکم می‏گرفت، و گفت: «نیک سواریی است سواری تان» [۱۸۳۱]. و نزد وی همچنان از جابر سروایت است که گفت: در حالی نزد رسول صداخل شدم که بر پاها و دست‌هایش راه می‏رفت و حسن و حسین ببر پشتش بودند، و می‏گفت: «نیک شتریست شترتان و نیک همتایانی هستید شما» [۱۸۳۲]. هیثمی (۱۸۲/۹) می‏گوید: در این مسروح ابوشهاب آمده، و ضعیف می‏باشد.

[۱۸۲۴] ۲۵۴/۲. [۱۸۲۵] مسلم (۲۳۱۶) و احمد (۳/ ۱۲). [۱۸۲۶] ضعیف. احمد (۱/ ۲۱۴) طبرانی (در الکبیر) (۱۹/ ۱۸۸) که مرسل است و شیخ احمد شاکر آن را ضعیف دانسته است. [۱۸۲۷] این را مسلم نیز در باب «فضائل اهل بیت النبی ص« روایت نموده است. [۱۸۲۸] این چنین در المنتخب (۲۲۲/۵) آمده است. [۱۸۲۹] ضعیف. بزار (۲۶۲۱) نگا: المجمع (۶/ ۱۸۲) و المطالب العالیة (۴/ ۷۲). [۱۸۳۰] این چنین در الکنز (۱۰۴/۷) آمده است. [۱۸۳۱] هیثمی (۱۸۲/۹) می‏گوید: اسناد آن حسن است. [۱۸۳۲] ضعیف. طبرانی (۳/ ۵۲) نگا: المجمع (۹/ ۱۸۲).