حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه عبداللَّه بن عمرو و مردى که پیامبر صوى را به جنت بشارت داد

قصه عبداللَّه بن عمرو و مردى که پیامبر صوى را به جنت بشارت داد

احمد به اسناد حسن و نسائی از اسن بن مالک سروایت نموده‏اند که گفت: ما با پیامبر خدا صنشسته بودیم که گفت: «اکنون مردی از اهل جنت بر شما ظاهر می‏شود»، آن گاه مردی از انصار آشکار شد که قطرات آب وضویش از ریشش می‏چکید، و کفش‏های خود را با دست چپ خود گرفته بود، چون فردای آن روز شد، پیامبر صعین گفته را تکرار نمود، و باز آن مرد مثل مرتبه اول ظاهر شد، و چون روز سوم فرا رسید پیامبر صهمچنان مثل گفته خود را گفت و باز آن مرد چون همان حالت اولش ظاهر شد، هنگامی که پیامبر صبرخاست عبداللَّه بن عمرو (بن العاص) بوی را دنبال نموده به او گفت: من با پدرم مخاصمه نمودم، و سوگند یاد نمودم که تا سه روز نزدش داخل نشوم، اگر لطف نمایی که مرا تا پایان این مدت جای بدهی این کار را بکن، گفت: آری، انس می‏گوید: عبداللَّه حدیث بیان می‏نمود که: وی با او همان سه شب را سپری نمود، و او را ندید که هنگام شب برخیزد، مگر اینکه وقتی در شب بیدار می‏شد و بر بستر خود دراز می‏کشید خداوند را یاد می‏نمود و تکبیر می‏گفت، [و همنیطور می‏بود] تا اینکه برای نماز فجر بر می‏خاست، عبداللَّه گفت: مگر اینکه من از وی در گفتارش جز خیر نشنیدم. هنگامی که آن سه شب گذشت، و نزدیک بود که عملش را حقیر بشمرم، گفتم: ای بنده خدا در میان من و پدرم هیچ خشم و جدایی نبود، ولیکن از رسول خدا صشنیدم که سه مرتبه به تو می‏گفت: «اکنون مردی از اهل جنت بر شما ظاهر می‏شود»، و در هر سه مرتبه تو ظاهر شدی، بنابراین خواستم تا نزد تو جای بگیرم، و ببینم که عملت چیست و به آن اقتدا کنم، ولی تو را ندیدم که عمل بزرگی انجام داده باشی، تو را چه به آن رسانیده که پیامبر خدا صگفت؟ وی گفت: عملم جز چیزی که دیدی چیز دیگری نیست و هنگامی که برگشتم مرا فراخواند، و گفت: عملم جز چیزی که دیدی چیز دیگری نیست، مگر اینکه من در نفس خود کینه‏ای برای احدی از مسلمانان نمی‏یابم و با هیچکس بر خیری که خداوند آن را به او داده است حسد نمی‏کنم، آن گاه عبداللَّه گفت: این همان چیزی است که تو را به آن منزلت رسانیده است. این را ابویعلی و بزار به مانند این روایت نموده‏اند، و بزار این مرد مبهم را سعد نامیده است، و در آخر آن گفته: سعد گفت: برادرزاده‏ام، عملم جز همان چیزی که دیدی، دیگر چیزی نیست، مگر اینکه من کینه به دل بر مسلمانی نخوابیده‏ام - یا کلمه‏ای مانند این - . و نسائی در روایتی از روایات خود و بیهقی و اصبهانی افزوده‏اند: آن گاه عبداللَّه گفت: این همان چیزی است که تو را به آن منزلت رسانیده است، و این چیزی است که ما توانایی آن را نداریم. این چنین در الترغیب (۳۲۸/۴) آمده است. هیثمی (۷۹/۸) می‏گوید: رجال احمد رجال صحیح‌اند، و همچنان یکی از اسنادهای بزار، مگر اینکه سیاق حدیث از ابن لهیعه است. و ابن کثیر در تفسیر خود (۳۳۸/۴) درباره حدیث احمد گفته است: این اسناد صحیح و به شرط بخاری و مسلم است. و این را همچنان ابن عساکر روایت نموده، و رجال وی رجال صحیح‌اند، و آن مرد را سعدبن ابی وقاص نامیده است، و در آخر آن آمده گفت: عملم چیزی جز آنچه دیدی نیست، مگر اینکه من بدی را در نفس خود در قبال یکی از مسلمانان نمی‏یابم و نه آن را می‏گویم، عبداللَّه گفت: این همان چیزی است که تو را به آن منزلت رسانیده است، و این همان چیزی است که من توانایی آن را ندارم. این چنین در الکنز (۴۳/۷) آمده است [۶۰۰].

[۶۰۰] ضعیف. احمد (۳/ ۱۶۶) و نسائی در الیوم و اللیلة (۸۶۳).