پیروى و بهجا آوردن امر پیامبر صدر رفتن به طرف بنى قریظه
بخاری از ابن عمر بروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صدر روز احزاب فرمود: «همه باید [نماز] عصر را در بنی قریظه بگزارند». بعضی نماز عصر را در راه درک نمودند، آن گاه برخی از ایشان گفتند: تا به بنی قریظه نرسیدهایم [نماز]عصر را نمیخوانیم. و عدهای دیگر گفتند: بلکه میخوانیم، پیامبر صاین را از ما نخواسته است. بعد این امر به پیامبر صگفته شد، و او هیچ یک از ایشان را توبیخ و ملامت ننمود [۱۹۸]. این چنین این را مسلم روایت نموده است.
و طبرانی از کعب بن مالک سروایت نموده که: پیامبر خدا صهنگامی از غزوه احزاب عودت نمود، برگشت و زره خود را پوشید [۱۹۹]و به بوی خوش خود را معطر کرد. دُحَیم در حدیث خود افزوده است: رسول خدا صفرمود:
آن گاه جبرئیل ÷نازل شد و گفت: عذرت در ترک جنگ چیست؟ آیا تو را نمیبینم که سلاح خود را گذاشتهای، در حالی که ما آن را نگذاشتهایم!» در این موقع پیامبر خدا صبه سرعت و خوف زده برخاست و به مردم دستور داد تا [نماز] عصر را در بنی قریظه بخوانند، آن گاه همه سلاح بر تن نمودند و بیرون شدند، و تا هنوز به بنی قریظه نرسیده بودند، که آفتاب غروب نمود. و مردم درباره نماز عصر مخاصمه نمودند، بعضیشان گفتند: [نماز را] بخوانید چون هدف پیامبر خدا صاین نبود که نماز را ترک کنید. و دیگران گفتند: به ما امر جدی نموده است، که تا به بنی قریظه نرسیدهایم نماز را نخوانیم، و ما در امر موکد پیامبر خدا صهستیم، بنابراین بر ما گناهی نیست. آن گاه گروهی [نماز] عصر را با ایمان و امید ثواب از خداوند ادا نمودند، و گروهی نماز را تا اینکه بعد از غروب آفتاب در بنی قریظ پایین نشدند نخواندند، آن گاه آن را به ایمان و امید ثواب از خداوند به جای آوردند. و پیامبر صهیچ یک از دو گروه را توبیخ و ملامت ننمود [۲۰۰]- [۲۰۱].
[۱۹۸] بخاری (۴۱۱۹) مسلم (۱۷۷۰) نزد مسلم بجای عصر، ظهر آمده است. [۱۹۹] در نص: «اللامه» استعمال شده که: زره را افاده میکند. و گفته شده سلاح را معنی میدهد. ممکن درست چنین باشد که: و زره یا سلاح خود را گذاشت، چنانکه در روایتی قبل از این در المجمع آمده است. [۲۰۰] هیثمی (۱۴۰/۶) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند، غیر ابن ابی هذیل و او ثقه میباشد. و بیهقی این را به مانند آن از عبیداللَّه بن کعب بن مالک روایت نموده و از عایشه ب، این را طولانیتر از آن، چنانکه در البدایه (۱۱۷/۴) آمده، روایت کرده است. [۲۰۱] صحیح. طبرانی در الکبیر (۱۹/ ۷۹، ۸۰).