حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

صبر معاذ و خانواده‏اش بر طاعون

صبر معاذ و خانواده‏اش بر طاعون

ابن خزیمه و ابن عساکر از عبدالرحمن بن غنم روایت نموده‏اند که گفت: در شام طاعون افتاد، و عمروبن عاص سگفت: این طاعون یک پلییدی و عذاب است بنابراین از آن به دره‏ها و وادی‏ها فرار کنید، این خبر به شرحبیل بن حسنه سرسید، وی خشمگین شد و گفت: عمروبن عاص دروغ گفته است، من نیز همصحبت پیامبر خدا صبودم، عمرو از شتر اهلش گمراه‏تر است، این طاعون رحمت پروردگارتان است که توسط دعای پبامبرتان صنصیب شما گردیده، و نیز آن سبب وفات صالحین قبل از شما بوده است. بعد این خبر به معاذ سرسید، وی گفت: بار خدایا، نصیب و سهم آل معاذ را خوب و وافر بگردان، و دو دخترش درگذشتند، و پسرش عبدالرحمن به طاعون مبتلا گردید و گفت: حق از جانب پروردگارت است، بنابراین از جمله شک‏کنندگان مباش [۱۳۳۰]. معاذ گفت: مرا ان شاءاللَّه از صابران خواهی یافت. و معاذ نیز در پشت دستش به طاعون مبتلا گردید و گفت: این از شترهای سرخ رنگ برایم محبوب‏تر است، و مردی را دید که نزدش گریه می‏کند، گفت: چرا گریه می‏کنی؟ گفت: بر علمی که از تو به دست می‏آوردم، گفت: گریه مکن، ابراهیم علیه‏السلام وقتی در زمین بود هیچ عالمی در آن وجود نداشت، و خداوند به او علم داد، وقتی که من مُردم علم را از نزد چهار تن طلب کن: عبداللَّه بن مسعود، عبداللَّه بن سلام، سلمان و ابودرداء ش [۱۳۳۱]. این چنین در الکنز (۳۲۵/۲) آمده است، و احمد این را از عبدالرحمن بن غنم به اختصار، و بزار به طولش از وی، چنانکه هثیمی (۳۲۵/۲) آمده است، و احمد این را از عبدالرحمن بن غنم به اختصار، و بزار به طولش از وی چنانکه هیثمی (۳۱۲/۲) متذکر شده، روایت نموده‏اند، و هیثمی گفته: اسنادهای احمد حسن و صیحیح‌اند.

حاکم [۱۳۳۲]و ابونعیم [۱۳۳۳]این را از عبدالرحمن به اختصار روایت نموده‏اند،: و لفظ ابونعیم چنین است: گفت، معاذ، ابوعبیده، شرحبیل بن حسن و ابومالک اشعری شدر یک روز به طاعون مبتلا شدند، معاذ گفت: این رحمت پروردگارتان است، که توسط دعای نبی‏تان صنصیب شما گردیده و نیز سبب وفات صالحین قبل از شما بوده است، بار خدایا، سهم آل معاذ را از این رحمت به وفور عطا فرما، و هنوز غروب نکرده بود که نخستین پسر جوانش عبدالرحمن، که به آن کنیه داده می‏شد، و محبوب‏ترین مخلوق برایش بود به طاعون مبتلا گردید، وی از مسجد برگشت او را دچار مشکل و سختی یافت، پرسید: ای عبدالرحمن چطور هستی؟ به او جواب دادم و گفت: ای پدرم، حق از جانب پروردگار است، بنابراین از جمله شک کنندگان مباش، معاذ گفت: مرا ان شاءاللَّه از صابران خواهی یافت، بعد همان شب او را نگه داشت، و فردای آن دفنش نمود، و معاذ خود نیز به طاعون مبتلا شد، هنگامی که نزع و سختی جان کندن بر او شدید می‏شد می‏گفت: البته این جان کندن است، و آنقدر سخت جان داد که کسی به آن سختی جان نداده بود، و هرگاه از سختی مرگ به هوش می‏آمد، چشم خود را باز نموده می‏گفت: پروردگارم، بر من خوب شدت و سختی بیاور، به عزتت سوگند، می‏دانی که قلبم تو را دوست می‏داد!! [۱۳۳۴].

[۱۳۳۰] الحق من ربک فلان تکونن من الممترین. م. [۱۳۳۱] احمد در مسند (۳/ ۱۹۵، ۱۹۶) و (۵/ ۲۴۸). [۱۳۳۲] ۲۷۶/۱. [۱۳۳۳] الحلیه (۲۴۰/۱). [۱۳۳۴] احمد این را از ابومنیب به اختصار روایت نموده، و رجال آن، چنان که هیثمی (۳۱۱/۲) گفته، ثقه‏اند! و سندش متصل است.