پیامبر صو عزت نمودن ابوراشد
دولابی [۶۴۴]از ابوراشد بن عبدالرحمن سروایت نموده، که گفت: با صد تن از قومم نزد پیامبر صآمدیم، هنگامی که به پیامبر صنزدیک شدیم ایستادیم و به من گفتند: ای ابومعاویه تو پیش برو، اگر چیزی را دیدی که خوشت آمد، نزد ما بیا تا همه نزد وی رویم و اگر از آنچه که خوشت میآید چیزی را ندیدی، به طرف ما برگرد، تا همه برگردیم، آن گاه نزد پیامبر صآمدم، و خردترین قوم بودم، و گفتم: صبح بخیر ای محمد، پیامبر صفرمود: «این سلام مسلمانان برای یکدیگر نیست»، به او گفتم: چگونه است ای پیامبر خدا؟ گفت: «وقتی نزد قومی از مسلمانان آمدی میگویی: السلام عليكم ورحمة الله»، گفتم: «السلام علیك یا رسول الله ورحمه الله وبرکاته»، گفت: «وعليك السلام ورحمه الله وبركاته»، بعد از آن پیامبر صبه من گفت: «نامت چیست، و تو کیستی؟» گفتم: من ابومعاویه بن عبداللات و العزی هستم. پیامبر خدا صبه من گفت: «بلکه تو ابوراشدبن عبدالرحمن هستی»، و مرا عزت نمود و در پهلوی خود نشاند، و چادرش را به من پوشانید، و کفشهایش را به من داد، و عصای خود را به من بخشید و اسلام آوردم، آن گاه از همنشینان پیامبر صکسی به او گفت: ای پیامبر خدا تو را میبینم که این مرد را عزت نمودی، پیامبر صبه آنان گفت: «این شریف قوم خود است، و وقتی شریف قومی نزدتان آمد، او را عزت کنید»... و حدیث را متذکر شده است [۶۴۵].
[۶۴۴] الکنی (۳۱/۱). [۶۴۵] این را ابن منده از این طریق به اختصار روایت نموده است، و همچنان ابن سکن این را، چنانکه در الإصابه (۴۰۹/۲) آمده، روایت کرده است، و همچنان این را عقیلی، چنان که در منتخب الکنز (۲۱۶/۵) آمده، روایت نموده است.