استقبال پیامبر صاز دخترش فاطمه و استقبال فاطمه ازوى
بخاری [۸۸۷]از عایشه لروایت نموده، که گفت: هیچکس از مردم را در سخن، صحبت و نشستن از فاطمه لمشابهتر به پیامبر صندیدم، میگوید: چون پیامبر صوی رامی دید که میآید، به او خوش آمد میگفت، و به سویش بر میخاست، و او را میبوسید، و دست وی را گرفته، او را آورده در جای خود مینشاند، و او نیز وقتی پیامبر صنزدش میآمد، به او خوش آمد میگفت: به سویش بر میخاست و پیامبر صرا میبوسید، وی در همان مریضی پیامبر صکه در آن درگذشت، نزدش وارد شد و پیامبر صوی را خوش آمد گفت: و او را بوسید، و بعد از آن چیزی را مخفیانه به او گفت، و او گریه نمود، بعد از آن چیز دیگری مخفیانه به او گفت و او خندید، آن گاه برای زنان گفتم: من بر این باور بودم که این زن بر زنان فضیلت و امتیاز دارد، اما ناگاه معلوم گردید که وی از جمله دیگر زنان [و مثل آنها] است، گاهی میگرید و گاهی میخندد!! از وی پرسیدم: برایت چه گفت؟ گفت: اگر این را برایت بگویم فاش کننده رازم، هنگامی که پیامبر صدرگذشت، وی گفت: پیامبر صمخفیانه به من گفت: «من وفات میکنم»، بنابراین گریه نمودم، بعد از آن مخفیانه به من گفت: «تو اولین کسی از اهلم هستی که به من میپیوندی»، آن گاه بدان مسرور شدم، و آن خوشم آمد [۸۸۸].
[۸۸۷] الأدب (ص۱۳۸). [۸۸۸] صحیح. بخاری در ادب المفرد (۹۴۷) آلبانی آن را صحیح دانسته است. همچنین بخاری در صحیح خود (۳۶۲۳، ۳۷۱۵) و مسلم در کتاب الفاضائل (۹۹) و احمد (۶/ ۲۸۲) و ابن ماجه (۱۶۲۱) و طبرانی (۱۱/ ۳۳۰).