حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

ابوذر سو فرمانبردارى و به‌جاى آوردن امر پیامبر صدر معامله خدمتکاران

ابوذر سو فرمانبردارى و به‌جاى آوردن امر پیامبر صدر معامله خدمتکاران

ابوداود از معرور بن سُوَید روایت نموده، که گفت: من ابوذر سرا در رَبَذَه [۲۳۳]دیدم که چادر غلیظی بر تن داشت و غلامش نیز مانند آن را بر تن داشت. می‏گوید: آن گاه قوم گفتند: ای ابوذر، اگر آنچه را بر تن غلامت است بگیری و با این یکجا نمایی، برایت یک لباس کامل [۲۳۴]درست می‏شود، و برای غلامت لباسی غیر از این بده، می‏گوید: ابوذر گفت: من مردی [۲۳۵]را ناسزا گفتم، که مادرش عجمی بود، و وی را به مادرش طعنه زدم، و او از من به پیامبر خدا صشکایت برد، رسول خدا صفرمود: «ای ابوذر، تو شخصی هستی که در تو عادت جاهلیت است»، و افزود: «این‏ها [۲۳۶]برادران شمایند، خداوند شما را بر ایشان فضیلت داده است، کسی که از آن‏ها با شما سازگاری و توافق ننمود به فروشش برسانید، و خلق خدا را تعذیب نکنید» [۲۳۷].

این را بخاری و مسلم و ترمذی روایت نموده‏اند، و نزد ایشان آمده است: «آنها برادران شمااند، خداوند آنان را زیر دست شما قرار داده است، بنابراین کسی را که خداوند برادرش را زیر دستش گردانید، باید به او از آنچه طعام بدهد که خود می‏خورد، و از آنچه به او بپوشاند که خود می‏پوشد، و وی را به کاری که توان آن را ندارد مکلف نسازد، و اگر وی را به کاری که توانش را ندارد مکلف ساخت، باید با وی در آن کمک کند» [۲۳۸]- [۲۳۹].

[۲۳۳] ربذه قریه‏ای است نزدیک مدینه که قبر ابوذر سدر آن می‏باشد. [۲۳۴] در نص «حلة» آمده و هدف از آن جامه و ازار ورداء با هم می‏باشد. و همچنان جامه‏ای را می‏گویند که همه تن را بپوشاند. [۲۳۵] وی بلال حبشی سبود. [۲۳۶] یعنی غلام‏ها. م. [۲۳۷] صحیح. ابوداوود (۵۷/ ۵) نگا: صحیح ابوداوود (۷۸۲۲). [۲۳۸] این چنین در الترغیب (۴۹۵/۳) آمده است. و بیهقی (۷/۸) این را از معرور به مانند آن روایت نموده، و ابن سعد (۲۳۷/۴) این را از عون بن عبداللَّه به اختصار روایت کرده است. [۲۳۹] بخاری (۳۰) مسلم (۱۶۱۱).