حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

آنچه میان سلمان و ابودرداء در این باره اتفاق افتاد

آنچه میان سلمان و ابودرداء در این باره اتفاق افتاد

بخاری [۱۸۴۲]از ابوجحیفه سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صمیان سلمان و ابودرداء بعقد برادری بست، سلمان به زیارت ابودرداء رفت، و ام درداء لرا در لباس‏های کهنه و حالت خرابی دید، به او گفت: تو را چه شده است؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء به دنیا کاری ندارد، بعد ابودرداء آمد و برای سلمان طعامی ساخت و گفت: بخور، من روزه دار هستم، سلمان گفت: تا اینکه تو نخوری من نمی‏خورم، بنابراین او هم خورد. هنگامی که شب فرارسید، ابودرداء رفت تا [برای نماز] برخیزد، سلمان گفت: بخواب، و او خوابید، باز حرکت نمود که برخیز، سلمان گفت: بخواب، و هنگامی که آخر شب فرارسید، سلمان گفت: اکنون برخیز، و آن گاه هردو نماز گزاردند، بعد سلمان به او گفت: پروردگارت بر تو حق دارد، نفس خودت بر تو حق دارد و همسرت بر تو حق دارد، بنابراین برای هر صاحب حق حقش را بده. آن گاه نزد پیامبر صآمد، و آن را به او یادآور شد، پیامبر صفرمود: «سلمان راست گفته است» [۱۸۴۳]. این را ابونعیم هم در الحلیه (۱۸۸/۱) از ابوجحیفه به مانند آن با زیادت هایی روایت کرده است، و ابویعلی آن را، چنان که در الکنز (۱۳۷/۱) آمده، روایت نموده، و ترمذی و بزار و ابن خزیمه و دار قطنی و طبرانی و ابن حبابن این را، چنان که در الفتح (۱۵۱/۴) آمده، روایت کرده‏اند، و ابن سعد (۸۵/۴) این را به الفاظ مختلف روایت نموده است.

[۱۸۴۲] ۲۶۴/۱. [۱۸۴۳] بخاری (۱۹۶۸) و ترمذی (۲۴۱۳).