حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه پیامبر صبا زنى

قصه پیامبر صبا زنى

طبرانی از ابوامامه سروایت نموده، که گفت: زنی بود که با مردان بدزبانی می‏نمود و فحش می‏داد، وی از نزد پیامبر صدر حالی عبور نمود، که پیامبر صدر مکان بلندی نشسته بود، و آبگوشتی [۱۱۹۹]را می‏خورد، آن زن گفت: به او نگاه کنید، چون بنده می‏نشیند و چون بنده می‏خورد، پیامبر صگفت: «کدام بنده از من بنده‏تر است؟!» گفت: خود می‏خورد و برای من نمی‏دهد، پیامبر صفرمود: «بخور»، آن زن گفت: به دست خودت به من بده، پیامبر صبه او داد، گفت: از آنچه در دهنت است، به من بخوران، پیامبر صبه او داد، و او خورد و حیا بر او غالب شد، و بعد از آن هیچ کسی را تا وفاتش چیز بد و زشت نگفت [۱۲۰۰]. اسناد آن، چنانکه هیثمی (۲۱/۹) می‏گوید، ضعیف است.

[۱۱۹۹] نان ترشده‏ای شبیه شوربا. م. [۱۲۰۰] ضعیف. طبرانی (۸/ ۲۰۰) نگا: المجمع (۹/ ۲۱).