گریه ابوبکر و عمر ب
عبدالرزاق از قیس بن ابی حازم سروایت نموده، که گفت: نزد پیامبر خدا صآمدم، و ابوبکر سدر جایش ایستاده بود، وی ثنای خداوند را به خوبی گفت، وخیلی گریست [۱۵۳۷]. و شافعی از حسن بن محمدبن علی بن ابی طالب روایت نموده که: عمربن خطاب سدر خطبه خود در روز جمعه این میخواند
﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١﴾[التکویر: ۱].
ترجمه: «وقتی که آفتاب پیچیده شود».
تا اینکه به اینجا رسید:
﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ ١٤﴾[التکویر: ۱۴].
ترجمه: «هر نفس آن چه را آماده کرده میداند».
و بعد از آن سوره را قطع مینمود. و نزد ابوعبید از حسن روایت است که گفت: عمر بن خطاب ساین را خواند.
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ ٨﴾[الطور: ۷-۸].
ترجمه: «عذاب پروردگارت واقع شدنی است. برای آن هیچ بازدارندهای نیست».
و از [اندیشه و ترس] آن چنان ورم کرد که بیست روز مردم به عیادتش میرفتند. و نزد ابوعبید از عبید بن عمیر سروایت است که گفت: عمربن خطاب سنماز فجر را برای ما امامت نمود، و در آن سوره یوسف را شروع نمود و آن را خواند، تا اینکه به اینجا رسید:
﴿وَٱبۡيَضَّتۡ عَيۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ كَظِيمٞ﴾[یوسف: ۸۳].
ترجمه: «و هردو چشم او به سبب اندوه سفید گردید، و غم خود را در حالی که پر از غم میبود فرو میخورد».
و گریه نمود تا اینکه قرائتش قطع شد و رکوع نمود.(۱۳۰۸) و نزد عبدالرزاق سعیدبن منصور، ابن سعد، ابن ابی شیبه و بیهقی از عبداللَّه بن شداد بنهاد روایت است که گفت: صدای سینه عمر را توأم با گریه در حالی که در آخر صفوف در نماز صبح بودم شنیدم، و او سوره یوسف را میخواند، تا اینکه به اینجا رسید:
﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾[یوسف: ۸۶] [۱۵۳۸].
ترجمه: «من فقط غم سخت و اندوه خود را به خدا شکایت و بیان میکنم».
و ابونعیم [۱۵۳۹]از هشام بن حسن روایت نموده، که گفت: عمر سآیه را تکرار مینمود گلویش میگرفت، و گریه مینمود تا اینکه میافتاد، بعد از آن در خانه خود میبود، تا اینکه عیادت میشد، و او را گمان مینمودند که مریض است.
[۱۵۳۷] این چنین در المنتخب (۲۶۰/۵) آمده است. [۱۵۳۸] این چنین در منتخب الکنز (۴۰۱/۴) آمده است. [۱۵۳۹] این چنین در المنتخب (۳۸۷/۴) آمده است.