حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

گریه ابوبکر و عمر ب

گریه ابوبکر و عمر ب

عبدالرزاق از قیس بن ابی حازم سروایت نموده، که گفت: نزد پیامبر خدا صآمدم، و ابوبکر سدر جایش ایستاده بود، وی ثنای خداوند را به خوبی گفت، وخیلی گریست [۱۵۳۷]. و شافعی از حسن بن محمدبن علی بن ابی طالب روایت نموده که: عمربن خطاب سدر خطبه خود در روز جمعه این می‏خواند

﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١[التکویر: ۱].

ترجمه: «وقتی که آفتاب پیچیده شود».

تا اینکه به اینجا رسید:

﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ ١٤[التکویر: ۱۴].

ترجمه: «هر نفس آن چه را آماده کرده می‏داند».

و بعد از آن سوره را قطع می‏نمود. و نزد ابوعبید از حسن روایت است که گفت: عمر بن خطاب ساین را خواند.

﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ ٨[الطور: ۷-۸].

ترجمه: «عذاب پروردگارت واقع شدنی است. برای آن هیچ بازدارنده‏ای نیست».

و از [اندیشه و ترس] آن چنان ورم کرد که بیست روز مردم به عیادتش می‏رفتند. و نزد ابوعبید از عبید بن عمیر سروایت است که گفت: عمربن خطاب سنماز فجر را برای ما امامت نمود، و در آن سوره یوسف را شروع نمود و آن را خواند، تا اینکه به اینجا رسید:

﴿وَٱبۡيَضَّتۡ عَيۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ كَظِيمٞ[یوسف: ۸۳].

ترجمه: «و هردو چشم او به سبب اندوه سفید گردید، و غم خود را در حالی که پر از غم می‏بود فرو می‏خورد».

و گریه نمود تا اینکه قرائتش قطع شد و رکوع نمود.(۱۳۰۸) و نزد عبدالرزاق سعیدبن منصور، ابن سعد، ابن ابی شیبه و بیهقی از عبداللَّه بن شداد بن‏هاد روایت است که گفت: صدای سینه عمر را توأم با گریه در حالی که در آخر صفوف در نماز صبح بودم شنیدم، و او سوره یوسف را می‏خواند، تا اینکه به اینجا رسید:

﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ[یوسف: ۸۶] [۱۵۳۸].

ترجمه: «من فقط غم سخت و اندوه خود را به خدا شکایت و بیان می‏کنم».

و ابونعیم [۱۵۳۹]از هشام بن حسن روایت نموده، که گفت: عمر سآیه را تکرار می‏نمود گلویش می‏گرفت، و گریه می‏نمود تا اینکه می‏افتاد، بعد از آن در خانه خود می‏بود، تا اینکه عیادت می‏شد، و او را گمان می‏نمودند که مریض است.

[۱۵۳۷] این چنین در المنتخب (۲۶۰/۵) آمده است. [۱۵۳۸] این چنین در منتخب الکنز (۴۰۱/۴) آمده است. [۱۵۳۹] این چنین در المنتخب (۳۸۷/۴) آمده است.