حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

آنچه میان عمر و سعید بن العاص بدر کشتن پدر وى واقع شد

آنچه میان عمر و سعید بن العاص بدر کشتن پدر وى واقع شد

ابن هشام از ابوعبیده و غیر وی از اهل علم در مغازی متذکر شده که: عمربن خطاب به سعیدبن العاص ب- که از پهلویش گذشت - گفت: تو را آن چنان می‏بینم، که در نفست چیزی باشد. فکر می‏کنم، گمان می‏کنی من پدرت را کشته‏ام، اگر من وی را کشته بودم، از کشتن و قتل وی معذرت نمی‏خواستم، ولی من دایی‏ام عاص بن هاشم ابن مغیره را کشتم. اما پدرت، من ازنزد وی در حالی گذشتم، که زمین را، مثل گاو که زمین را با شاخ خود می‏خراشد، می‏خراشید [۱۵]، آن گاه دست از وی کشیدم، و پسر عمویش علی قصدجان او را نمود و به قتلش رسانید [۱۶].

[۱۵] یعنی زخمی شده بود و بر زمین دست و پا می‏زد. م. [۱۶] این چنین در البدایه (۲۹۰/۳) آمده است. و در الاستیعاب و الإصابه افزوده است: سعیدبن العاص برایش گفت: اگر وی رامی کشتی تو بر حق بودی، و او بر باطل، و این گفته وی عمر سرا خوش آمد.