حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قول پیامبر صدرباره حیاى عثمان س

قول پیامبر صدرباره حیاى عثمان س

احمد و سعیدبن عاص سروایت نموده که: عایشه لهمسر پیامبر صو عثمان سبرای وی حدیث بیان نمودند که: ابوبکر سبرای ورود نزد پیامبر صاجازه خواست، و این در حالی بود که پیامبر صچادر [۱۱۷۴]عایشه لرا پوشیده، و بر بستر خود بر پهلو خوابیده بود، وی به ابوبکر در همان حالتی که قرار داشت اجازه داد، و او مشکل خود را به پیامبر صعرضه کرد، و بعد از آن برگشت، آن گاه عمر ساجازه خواست، برای او نیز در همان حالی که قرار داشت اجازه داد، و او با اجرای کارش از نزد پیامبر صبرگشت، عثمان سمی‏گوید: بعد از آن من از وی اجازه ورود خواستم، آن گاه نشست [و به عایشه ل]گفت: «لباس هایت را بر خود جمع کن»، بعد من از کار خود نزد وی فارغ شدم و برگشتم، عایشه لگفت: ای پیامبر خدا چرا چنان که برای عثمان مضطرب شدی برای ابوبکر و عمر مضطرب نشدی؟ پیامبر خدا صگفت: «عثمان مرد با حیا و محجوبی است، و من ترسیدم که اگر برای وی به همان حالت اجازه بدهم به کار خود نمی‏تواند برسد». لیث می‏گوید: و گروهی از مردم گفته‏اند: پیامبر خدا صبه عایشه لگفت: «آیا از کسی که ملائک از وی حیا می‏کنند حیا نکنم»، این را مسلم و ابویعلی هم از عایشه لروایت نموده‏اند، و احمد این را از طریق دیگری از عایشه لمانند آن روایت نموده است، و احمد و حسن بن عرفه از حفصه لمثل حدیث عایشه لرا روایت کرده‏اند [۱۱۷۵].

و نزد طبرانی از ابن عمر بروایت است که گفت: در حالی که رسول خدا صنشسته بود، و عایشه لدر پشت سرش قرار داشت، ناگهان ابوبکر ساجازه خواست و داخل شد، بعد از آن عمر ساجازه خواست و داخل شد، و بعد از آن سعدبن مالک ساجازه خواست و داخل گردید، بعد از آن، در حالی که پیامبر خدا صزانوهایش برهنه بود و صحبت می‏کرد، عثمان بن عفان ساجازه خواست و داخل شد، هنگامی که عثمان اجازه خواست پیامبر صلباسش را بر زانوی خود انداخت و به همسرش گفت: «دور شو». بعد از آن ساعتی صحبت نمودند و بیرون آمدند، عایشه لگفت: ای نبی خدا، پدرم و رفقایش وارد شدند و تو نه لباست را بر زانویت درست نمودی و نه هم مرا از خود دور ساختی! پیامبر صفرمود: «آیا از مردی که ملائک از وی حیا می‏کنند، حیا نکنم، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، ملائک از عثمان حیا می‏نمایند، چنان که از خدا و رسول وی حیا می‏کنند، و اگر او داخل می‏شد و تو به من نزدیک می‏بودی، نه صحبت می‏نمود، و نه هم تا بیرون شدن سر خود را بلند می‏کرد» [۱۱۷۶]. این حدیث از این طریق غریب است و در آن زیادت بر حدیث ماقبل است، و در سندش ضعف می‏باشد. این چنین در البدایه (۲۰۳/۷و۲۰۴) آمده، و حدیث حفصه لرا همچنان طبرانی در الکبیر والأوسط طویل‏تر روایت نموده، و ابویعلی آن را به اختصار زیاد روایت کرده است، و اسناد آن، چنانکه هیثمی (۱۲/۹) می‏گوید: حسن است، و حدیث ابن عمر لرا همچنان ابویعلی به مانند آن روایت نموده، و در آن ابراهیم بن عمربن ابان آمده، و او، چنانکه هیثمی (۸۲/۹) می‏گوید، ضعیف است.

[۱۱۷۴] در نص «مرط» استعمال شده، که پارچه پشمی یا ابریشمی یا کتانی را افاده می‏کند، که دور خود پیچند، و یا زنان بر سر افکنند، یا هر پارچه نادوخته را. م. [۱۱۷۵] مسلم (۲۴۰۱). [۱۱۷۶] ضعیف است؛ چنانکه مولف نقل نموده است.