حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

امر پیامبر صبراى بعضى اصحاب خود به نیکى والدین‌شان و ترک جهاد

امر پیامبر صبراى بعضى اصحاب خود به نیکى والدین‌شان و ترک جهاد

طبرانی از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صدر سقایه [۷۹۰]قرار داشت، که زنی فرزند خود را گرفته نزد وی آمد و گفت: این پسرم می‏خواهد به جنگ برود، ومن او را نمی‏گذارم، پیامبر صفرمود: «از مادرت تا وقتی که به تو اجازه نداده، یا مرگ وی را نبرده است دور مشو، چون در این عمل پاداشت بزرگتر است» [۷۹۱]. و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: مردی با مادرش نزد پیامبر صآمدند، آن مرد خواهان رفتن به جهاد بود، و مادرش او را نمی‏گذاشت، پیامبر صفرمود: «نزد مادرت باش، چون برای تو در بودن نزد وی همانقدر پاداش و اجر است که برایت در جهاد می‏باشد» [۷۹۲]. چنانکه هیثمی و در هردو اسناد رشدین بن کریب آمده، و ضعیف می‏باشد. گفته است. ونزد وی همچنان از طلحه بن معاویه سلمی سروایت است، که گفت: نزد پیامبر صآمدم و گفتم: ای پیامبر خدا، من می‏خواهم در راه خدا جهاد کنم، گفت: «مادرت زنده است؟» گفتم: بلی، پیامبر صفرمود: «پای وی را محکم بگیر، که آنجا جنت را می‏یابی» [۷۹۳]. هیثمی (۱۳۸/۸) می‏گوید: این را طبرانی از ابن اسحاق روایت نموده، و وی مدلس می‏باشد، و او از محمدبن طلحه روایت کرده که وی را نشناختم، و بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند.

و نزد وی همچنان از معاویه بن جاهمه از پدرش سروایت است که گفت: نزد پیامبر خدا صبرای مشورت خواستن در جهاد آمدم، پیامبر صگفت: «آیا پدر و مادر داری؟» پاسخ دادم: آری، پیامبر صفرمود: «ملازمت آن‏ها را کن، که جنت زیر قدم‏های آنان است» [۷۹۴]. هیثمی (۱۳۸/۸) می‏گوید: رجال وی ثقه‏اند. و ابن سعد (۱۷/۴) این را از معاویه بن جاهمه سلمی روایت نموده که: جاهمه نزد پیامبر صآمد و گفت: ای پیامبر خدا، خواستم به جنگ بروم، و آمدم تا از تو در این مورد مشورت بخواهم، گفت: «آیا مادر داری؟» گفت: آری، فرمود: «ملازمت وی راکن، که جنت زیر پای اوست»، باز برای دومین و سومین بار و در جاهای مختلف و همانند این قول.

و ابویعلی از نعیم مولای ام سلمه لروایت نموده، که گفت: ابن عمر ببه خاطر ادای حج بیرون آمد، وقتی در میان مکه و مدینه رسید به درختی برخورد و آن را شناخت و در زیرش نشست، بعد از آن گفت: پیامبر خدا صرا در زیر این درخت دیدم، آن گاه مرد جوانی از این سیل برد آمد و نزد پیامبر خدا صایستاد و گفت: ای رسول خدا، من آمده‏ام تا با تو در راه خدا جهاد کنم، و به این وسیله رضای خدا و دار آخرت را می‏طلبم، پیامبر صفرمود: «پدر و مادرت هردو زنده هستند؟» گفت: آری، فرمود: «بنابراین برگرد، و به آن‏ها نیکی کن» و او از همان جایی که آمده بود، به همان جا برگشت [۷۹۵]. هیثمی (۱۳۸/۸) می‏گوید: در این حدیث ابن اسحاق که مدلس ثقه می‏باشد آمده، و بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند، اگر مولای ام سلمه ناعم باشد، و همین [که وی ناعم است]درست است، ولی اگر نعیم باشد وی را نمی‏شناسم.

[۷۹۰] مکانی است در مکه. [۷۹۱] ضعیف. طبرانی (۱۱/ ۴۱۱) در سند آن رشدین بن کریب است که چنانکه در التقریب (۱/ ۲۵۱) آمده ضعیف است. [۷۹۲] ضعیف. طبرانی (۱۱/ ۴۱۰) در سند آن رشدین است. [۷۹۳] صحیح بر اساس شواهد آن. طبرانی (۸/ ۳۱۱) نگا: الارواء (۱۱۹۹). [۷۹۴] صحیح بر اساس شواهد آن. طبرانی (۲/ ۲۸۹) احمد (۳/ ۴۲۹) نگا: الارواء (۱۱۹۹). [۷۹۵] صحیح. حاکم (۳/ ۱۴۲) طبرانی (۳/ ۳۶) بیهقی (۷/ ۱۱۴) ابونعیم (۲/ ۳۴) نگا: صحیح الجامع (۴۶۲۷).