حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

ازدواج پیامبر صبا خدیجه ل

ازدواج پیامبر صبا خدیجه ل

طبرانی از جابربن سمره س- یا از مردی از اصحاب پیامبر ص- روایت نموده، که گفت: پیامبر صگوسفند می‏چرانید، بعد گوسفند چرانی را ترک نمود و به شترچرانی پرداخت، و در حالی که او و شریکش در شترچرانی بودند، خواهر خدیجه آنان را به کرایه گرفت، هنگامی که سفر را تمام نمودند، از طرف آنها برای خواهر خدیجه چیزی باقی ماند، و شریکش نزد خواهر خدیجه رفت و آمد داشت، و از وی دین خود را طلب می‏نمود، و به محمد صمی‏گفت: برو، محمّد صمی‏فرمود: «تو برو، من حیاء می‏کنم»، باری خواهر خدیجه، که [شریک پیامبر ص]نزدشان آمده بود، گفت: محمد کجاست؟ پاسخ داد: به او گفتم، وی می‏گوید که حیا می‏نماید، خواهر خدیجه گفت: مردی را با حیاتر، و عفیف‏تر و... و... ندیدم، و این در قلب خواهرش خدیجه افتاد، و کسی را نزد محمد صفرستاد و گفت: نزد پدرم برو و مرا خواستگاری کن، پیامبر ص[در پاسخ به این درخواست خدیجه] فرمود: «پدرت مرد ثروتمند است و او این کار را نمی‏کند»، خدیجه گفت: برو ملاقاتش کن و با او صحبت نما، من از طرف تو کافی هستم، و هنگام مست بودنش نزدش بیا، پیامبر صچنین نمود، و نزد پدر خدیجه بود، و او خدیجه را به نکاح وی در آورد، هنگامی که صبح نمود در مجلس نشست، به او گفته شد: کار نیکویی نمودی که محمد را زن دادی، گفت: آیا این کار را نموده‏ام؟ گفتند: بلی، وی برخاست و نزد خدیجه آمد و گفت: مردم می‏گویند: من محمد را زن داده‏ام، گفت: بلی، و رأی خود را غلط و بی‌مورد ندان، چون محمد چنین و چنان است، و آن اندازه بر وی اصرار ورزید که راضی گردید، بعد از آن دو اوقیه نقره یا طلا برای محمد صفرستاد و گفت: لباس بخر و به من هدیه کن و قوچ بخر و این چیز و آن چیز را، و پیامبر صچنان نمود [۱۶۶۳]. هیثمی (۲۲۲/۹) می‏گوید: این را طبرانی و بزار روایت نموده‏اند، و رجال طبرانی، غیر ابوخالد والبی که ثقه است، رجال صحیح‏اند، و رجال بزار همچنان رجال صحیح‏اند، مگر شیخ وی احمدبن یحیای صوفی که ثقه است، و از رجال بزار همچنان رجال صحیح‌اند، مگر شیخ وی احمدبن یحیای صوفی که ثقه است، و از رجال صحیح نمی‏باشد، و در آن گفته: خدیجه گفت: نزد وی بدون اکراه بیا، در بدل: در وقت مستی اش، و درباره لباس گفته است: آن را به وی اهدا کن، در بدل به من.

و نزد احمد و طبرانی از ابن عباس س- طوری که حماد می‏پندازد - روایت است که: رسول خدا صاز خدیجه خواستگاری نمود، و پدرش از نکاح دادن وی ابا می‏ورزید، آن گاه خدیجه طعام و نوشیدنی را آماده ساخت و پدرش را با تنی چند از قریش دعوت نمود، و آنها خوردند و نوشیدند، و مست شدند، آن گاه خدیجه گفت،: محمدبن عبداللَّه از من خواستگاری می‏کند، مرا به نکاح وی درآور، پدرش او را به نکاح وی در آورد، بعد پدرش را عطر زد و به او لباس پوشانید - و با پدران همینطور می‏نمودند - هنگامی که مستی اش از وی دور گردید، متوجه شد که خوشبویی زده شده و لباس بر تنش است، گفت: چه کاری نموده‏ام؟ این چیست: گفت: مرا به نکاح محمدبن عبداللَّه درآوردی، گفت: من یتیم ابوطالب را زن می‏دهم؟! نه، سوگند به جانم! خدیجه گفت: آیا حیا نمی‏کنی؟ می‏خواهی خودت را نزد قریش سفیه و بی‌خرد جلوه دهی، مردم را خبر می‏دهدی که تو مست بودی؟ و تا آن اندازه بر وی اصرار ورزید که راضی گردید [۱۶۶۴].

و نزد ابن سعد [۱۶۶۵]از نفیسه روایت است که گفت: خدیجه بنت خویلد زن هوشیار، نیرومند و شریف بود، البته در ضمن آنچه خداوند از کرامت و خیر برای او اراده نموده بود، و در آن روز از همه قریش نسب بهتری داشت، و بر همه‏شان شرافت بزرگی داشت، و از همه‏شان سرمایه‏دارتر بود، و هر یک از قومش حریص و آرزومند به نکاح وی بود، البته اگر بر آن توانایی پیدا می‏کردند، او را خواستگاری نموده بودند، و برایش مال‏ها مصرف کرده بودند، وی مرا به عنوان تجسس کننده [۱۶۶۶]نزد محمد صبعد از اینکه در قافله‏اش از شام برگشت فرستاد،) گفتم: ای محمد، چه تو را از ازدواج باز می‏دارد؟ گفت: «در دستم آنچه بدان ازدواج کنم نیست»، گفتم: اگر این از طرف تو پرداخته شود و به‌سوی زیبایی و مال و شرف و همتایی و برابری دعوت شوی آیا قبول نمی‏کنی؟ پرسید: «این کیست؟» گفتم: خدیجه، گفت: «این برای من چگونه مقدور است؟» نفیسه می‏گوید: گفتم، این بر من باشد، فرمود: «من این کار را می‏کنم»، بعد رفتم و خدیجه را خبر داده، آن گاه خدیجه نزد وی فرستاد که در فلان و فلان ساعت بیا، و نزد عمویش عمروبن اسد هم فرستاد تا وی را به نکاح درآورد، عمرو حاضر شد رسول خدا صنیز با عمویش وارد گردید، و یکی از آنها وی را به نکاح داد، و عمروبن اسد گفت: بینی این نر کوبیده نمی‏شود! [۱۶۶۷]پیامبر خدا صدر حالی که بیست و پنج سال داشت و خدیجه در آن روز چهل سال عمر داشت با وی ازدواج نمود، و خدیجه پانزده سال قبل از [عام] الفیل به دنیا آمده بود.

[۱۶۶۳] طبرانی در «الکبیر» (۲/ ۲۰۹) بزار (۲۶۷). [۱۶۶۴] رجال آن دو، همچنان که هیثمی (۲۲۰/۹) می‏گوید، رجال صحیح‏اند. [۱۶۶۵] ۱۳۱/۱. [۱۶۶۶] کسی را که دنبال آوردن خبری روان کنند، و او این وظیفه را مخفیانه انجام دهد. [۱۶۶۷] یعنی وی کفو است و نکاحش رد نمی‏شود.