حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

ناسزاگویى معاویه به على و امتناع سعد از آن

ناسزاگویى معاویه به على و امتناع سعد از آن

احمد و مسلم و ترمذی از عامربن سعد بن ابی وقاص و او از پدرش روایت نموده‏اند که: پدرش به وی گفت: معاویه بن ابی سفیان سعد شرا امر نمود و گفت: چه تو را باز می‏دارد که ابوتراب [۶۷۴]را دشنام بدهی؟ گفت: هان من سه چیز را به یاد آوردم، که پیامبر خدا صآن‏ها را برای علی گفته بود، و اگر یکی از آن‏ها برای من باشد، از شترهای سرخ رنگ برایم بهتر است. از پیامبر خدا صدر یکی از غزوات وی که علی را گذاشته بود شنیدم، که علی به او گفت: ای رسول خدا، آیا مرا با زنان و اطفال وا می‏گذاری؟ پیامبر خدا صگفت: «آیا راضی نمی‏شوی که برای من به منزلت هارون به موسی باشی، مگر این که پس از من نبیی نیست»، و از او در روز خیبر شنیدم که می‏گفت: «بیرق را به دست مردی می‏دهم که خدا و رسولش را دوست می‏دارد، و خدا و رسولش او را دوست می‏دارند». افزود: من هم منتظر آن بودم، آن‏گاه پیامبر صگفت: «علی را برایم فراخوانید»، و او نزد پیامبر آورده شد، و چشمش درد می‏کرد، سپس پیامبر صآب دهنش را بر چشم‏های وی مالید، و پرچم را به وی سپرد، و خداوند نیز فتح را نصیب او فرمود، و هنگامی که این آیه نازل شد:

﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ[آل عمران: ۶۱].

ترجمه: «بگو: بیایید فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و ذات‏های خود و ذات‏های شما را فراخوانیم».

و پیامبر صعلی، فاطمه، حسن و حسین شرا خواست، بعد از آن گفت: «بار خدایا، این‏ها اهل من‏اند» [۶۷۵]- [۶۷۶].

و نزد ابوزرعه دمشقی از عبداللَّه بن ابی نجیح از پدرش روایت است که گفت: هنگامی که معاویه حج نمود، دست سعدبن ابی وقاص را بگرفت و گفت: ای ابواسحاق ما قوی هستیم، که این جنگ ما را از حج بازداشت، حتی نزدیک است که بعضی سنت‏های آن را فراموش کنیم، پس طواف کن، که ما چون طواف تو طواف نماییم. می‏گوید: هنگامی که فارغ شد سعد را با خود داخل دارالندوه ساخت، و او را با خود بر تختش نشاند، و بعد از آن علی بن ابی طالب را یادآوری نمود و به او بد گفت. سعد گفت: مرا به منزلت داخل نمودی، و بر تختت نشاندی، و بعد به بدگویی و دشنام دادن علی شروع نمودی؟ به خدا سوگند، اگر یکی از ویژگی‏های سه گانه او در من باشد، از اینکه آنچه آفتاب بر آن طلوع نموده است برایم باشد، نزدم بهتر و محبوب‏تر است، و اگر برایم آنچه باشد که پیامبر صدر وقتی که به غزوه تبوک رفت به او گفت: «آیا راضی نمی‏شوی که برای من به منزله هارون به موسی باشی، مگر اینکه پس از من نبیی نیست»، برایم از آنچه که آفتاب بر آن طلوع نموده است، بهتر و محبوب‏تر است، و اگر برایم آنچه باشد که روز خیبر به او گفت: «پرچم را به مردی می‏دهم که خدا و رسولش را دوست می‏دارد، و خدا و رسولش او را دوست می‏داند، و خداوند فتح را نصیب وی می‏گرداند، و فرار کننده نیست»، برایم از آنچه آفتاب بر آن طلوع نموده است، بهتر و محبوب‏تر است، و اگر داماد وی بر دخترش باشم، و برایم از وی فرزندانی باشد که برای اوست، از اینکه آنچه آفتاب بر آن طلوع نموده است برایم باشد، نزدم بهتر و محبوب‏تر است، بعد از امروز در هیچ منزلی نزدت داخل نمی‏شوم، سپس چادر خود را تکان داد و بیرون آمد [۶۷۷]. این چنین در البدایه ۳۴۱۰۳۴۰/۷) آمده است.

[۶۷۴] ابوتراب کنیه علی ساست، که پیامبر صوی را به این کنیه مسمی نموده بود. [۶۷۵] تفصیل این حکایت و صورت مباهله که سعد سبه آن اشاره نموده است در (۲۰۸/۱) تحت عنوان «نامه پیامبر خدا صبه اهل نجران» گذشت، که می‏توان برای دریافت شرح بیشتر موضوع به آن مراجعه نمود. م. [۶۷۶] بخاری (۳۷۰۱) مسلم (۲۴۰۶) ترمذی (۳۷۲۴) احمد (۴/ ۵۲) ابن ماجه (۱۲۱). [۶۷۷] مسلم (۲۴۰۴) ترمذی (۳۷۲۴) احمد (۱/ ۲۸۵).