حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

راهنمایى عمر سبه خانواده دخترى در این باره

راهنمایى عمر سبه خانواده دخترى در این باره

هناد و حارث از شعبی روایت نموده‏اند که: مردی نزد عمربن خطاب سآمد و گفت: من دختری دارم، که وی را در جاهلیت زنده به گور نموده بودم، ولی او را قبل از این که بمیرد بیرون نمودیم، و او اسلام را با ما درک نمود و اسلام آورد، هنگامی که اسلام آورد حدی از حدود خداوند تعالی بر وی لازم شد، بعد تیغی را گرفت تا خود را بکشد، ولی ما او را گرفتیم، اما به وسیله آن بعضی از رگ‏های گلوی خود را بریده بود، و تداوی‏اش نمودیم تا این که تندرست و سالم شد، و بعد از آن توبه نیکویی نمود، اکنون قومی وی را خواستگاری می‏کنند، آیا من ایشان را از قضیه وی آگاه کنم؟ عمر سگفت: آیا می‏خواهی چیزی را که خداوند پوشانیده است، آشکار سازی؟ به خدا سوگند، اگر احدی را از امر وی خبر بدهی تو را عبرتی برای اهل شهرها می‏گردانم، بلکه او را مثل یک [دختر] عفیف مسلمان نکاح کن [۵۷۲].

و نزد سعیدبن منصور و بیهقی از شعبی روایت است که: دختری زنا نمود، و بر وی حد جاری شد، سپس آن‏ها مهاجر شدند، و دختر توبه نمود و توبه‏اش نیکو و استوار بود، و از عمویش خواستگاری می‏شد، ولی او بدون خبر دادن آنچه بر وی گذشته بود نمی‏خواست او را به نکاح بدهد، و در عین حال خوب نمی‏دید که آن را افشا سازد، آن گاه موضوع وی را به عمربن خطاب سذکر نمود، عمر گفت: وی را چنانکه دختران صالح خود را به ازدواج می‏دهید، به ازدواج بدهید [۵۷۳].

[۵۷۲] این چنین در الکنز (۱۵۰/۲) آمده است. [۵۷۳] این چنین در الکنز (۲۹۶/۸) آمده است.