حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

مزاح نعیمان با مخرمه بن نوفل

مزاح نعیمان با مخرمه بن نوفل

زبیر از عمویش مصعب بن عبداللَّه و او از جدش عبداللَّه بن مصعب روایت نموده، که گفت: مخرمه بن نوفل بن اهیب زهری پیرمرد بزرگ‏سال و کوری در مدینه بود، و عمرش به یکصدوپانزده سال رسیده بود، وی روزی در مسجد برخاست و می‏خواست ادرار نماید مردم بر سر او فریاد کشیدند، آن گاه نعیمان بن عمرو بن رفاعه بن حارث بن سواد نجاری سنزدش آمد، و او را به گوشه‏ای از مسجد برد و گفت: اینجا بنشین، و او را نشاند تا ادرار کند و در همانجا رهایش نمود، وی پیشاب نمود، و مردم بر سر او داد کشیدند، هنگامی که فارغ شد گفت: وای بر شما، کی مرا به اینجا آورد؟ به او گفتند: نعیمان بن عمرو، گفت: خداوند در حق وی این طور و آن طور کند، بر من برای خدا نذر باشد که اگر بر وی دست یافتم با این عصایم او را آن چنان ضربه‏ای بزنم، که خوب دردش بیاید! بعد او تا مدتی که خدا خواست درنگ نمود، به حدی که مخرمه آن را فراموش نمود، روزی در حالی نزدش آمد، که عثمان سدر گوشه‏ای از مسجد ایستاده بود و نماز می‏خواند - عثمان وقتی نماز می‏خواند، ملتفت نمی‏شد - ، نعیمان برای مخرمه گفت: آیا نعیمان را می‏خواهی؟ گفت: بلی، وی کجاست، مرا نزدش برسان، بعد او را آورد تا اینکه نزد عثمان سقرار داد و گفت: بگیر این نعیمان است، آن گاه مخرمه با هردو دست خود عصایش را بلند نمود و عثمان سرا مورد ضرب قرار داد، و سرش را شکاند، به او گفته شد: تو امیرالمؤمنین عثمان سرا زدی، این را بنی زهره شنیدند و به سبب آن جمع شدند، و عثمان سگفت: نعیمان را بگذارید، خدا نعیمان را لعنت کند، در بدر هم حاضر بوده است [۱۳۰۴].

[۱۳۰۴] این چنین در الاستیعاب (۵۷۷/۳) آمده، و این چنین آن را در الإصابه (۵۷۰/۳) از بکار ذکر نموده است.