حسن معاشرت پیامبر صبا یک پیرزن
بیهقی و ابن نجار از عایشه لروایت نمودهاند که گفت: پیرزنی نزد پیامبر صآمد، پیامبر صبه او گفت: «تو کیستی»، پاسخ داد: جثّامه مزنی، فرمود: «بلکه تو حسانه مزنی هستی [۱۸۱۰]، شما چطورید؟ حالتان چگونه است؟ بعد از ما چطور بودید؟»، پاسخ داد: به خیر، پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، و وقتی که بیرون رفت گفتم: ای رسول خدا، به این زن پیر اینقدر خوش آمد میگویی؟! گفت: «ای عایشه وی در زمان خدیجه نزد ما میآمد، و مراعات آشنایی از ایمان است». و نزد بیهقی همچنان از وی روایت است که گفت: پیرزنی نزد پیامبر صمیآمد، و او به وی خوش حال میگردید و عزتش مینمود، گفتم: پدر و مادرم فدایت، تو برای این پیرزن چیزی انجام میدهی که برای هیچ کس انجام نمیدهی!! گفت: «وی در زمان خدیجه نزدمان میآمد، آیا نمیدانی که کرم در دوستی از ایمان است» [۱۸۱۱]. این چنین در الکنز (۱۱۵/۷) آمده است. و بخاری [۱۸۱۲]از ابوطفیل سروایت نموده، که گفت: پیامبر صرا در جعرانه دیدم که گوشتی را تقسیم مینمود، و من در آن روز بچهای بودم که یک عضو شتر را میتوانستم ببرم، آن گاه زنی نزدش آمد و پیامبر صچادرش را برای وی پهن نمود، گفتم: این کیست؟ پاسخ داد: مادرش که وی را شیر داده است [۱۸۱۳].
[۱۸۱۰] چثامه» برای مبالغه میآید، و پلید و کند خاطر و خواب آلود و بیهمت را افاده میکند، و «حسانه» بسیار نیکوکار را گویند. م. [۱۸۱۱] بخاری در «الادب المفرد» (۱۲۹۵) و آلبانی آن را در «ضعیف الادب» (۲۱۱) ضعیف دانسته است. همچنین ابوداوود (۵۱۴۴) و حاکم (۳/ ۶۱۸). [۱۸۱۲] الأدب (ص۱۸۸). [۱۸۱۳] طبرانی در «الصغیر» (۱/ ۸۳) و خطیب (۶/ ۲۱۱) نگا: مجمع الزوائد (۵/ ۹۶) که آن را به طبرانی در الاوسط ارجاع داده است. بزار میگوید: رجال آن رجال صحیحاند به جز عبدالله بن زید بن اسلم که ابوحاتم او را ثقه دانسته و ابن معین و دیگران ضعیفش دانستهاند.