ازدواج پیامبر صبا زینب بنت جحش ل
احمد از انس سروایت نموده، که گفت: هنگامی که عده زینب سسپری شد، پیامبر صبه زید سگفت: «برو وی را برای من خواستگاری کن»، وی به راه افتاد، و در حالی نزدش آمد، که خمیرش را آماده میکرد، میگوید: هنگامی که وی را دیدم، در سینهام بزرگ جلوه نمود، حتی نمیتوانستم به سویش نگاه کنم، به خاطری که رسول خدا صوی را یاد نموده بود بنابراین پشت خود را بهسوی وی گردانیدم، و عقب رفتم وگفتم: ای زینب بشارت بادا برایت، مرا رسول خدا صفرستاده است، و تو را خواستگاری میکند، زینب گفت: من تا این که با پروردگارم ﻷمشورت نکنم کاری را نمیکنم، بعد از آن بهسوی مسجد خود برخاست، و قرآن نازل گردید، و رسول خدا صآمد و بدون اجازه نزد وی داخل شد، انس میگوید: و ما خود را در حالی یافتیم، که وقتی رسول خدا صنزد وی داخل گردید، برای مان نان و گوشت داد، و مردم بیرون شدند و مردانی باقی ماندند که در خانه بعد از طعام صحبت مینمودند، بعد رسول خدا صبیرون شد، و من دنبالش نمودم، وی به حجرههای همسرانش یکی بعد از دیگری میآمد، و بر آنها سلام میداد، و آنان میگفتند: ای رسول خدا، اهلت را چگونه یافتی؟ نمیدانم که من به او خبر دادم - که قوم بیرون شدهاند - یا این که خبر داده شد، میگوید: آن گاه به راه افتاد، و داخل خانه شد، و من رفتم که با او داخل شوم، ولی پرده را در میان من و خودش انداخت، و حکم حجاب نازل گردید، و قوم به آن پند داده شدند:
﴿لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ﴾[الاحزاب: ۵۳].
ترجمه: «به خانههای پیامبر داخل نشوید، مگر آن که برایتان اجازه داده شود» [۱۶۹۵]. این چنین این را مسلم و نسائی روایت نمودهاند.
و نزد بخاری از انس سروایت است که: در ازدواج پیامبر صبا زینب بنت جحش نان و گوشت داده شد، و من برای دعوت مردم به طعام فرستاده شدم، قومی میآمدند و میخوردند و بیرون میشدند، و باز قومی میآمدند و میخوردند و بیرون میشدند، و من دعوت نمودم، تا اینکه کسی را نیافتم که دعوتش نمایم، آن گاه گفتم: ای نبی خدا، هیچکس را نمیابم که فراخوانمش، گفت: «طعامتان را جمع کنید»، و سه نفر که در خانه با هم صحبت مینمودند باقی ماندند، آن گاه پیامبر صبیرون شد و بهسوی حجره عایشه لبه راه افتاد و گفت: «السلام عليكم أهل البيت ورحمه الله وبركاته»، عایشه گفت: «و عليك السلام ورحمه الله وبركاته»، اهلت را چگونه یافتی؟ خداوند به تو برکت بدهد، بعد از آن پیامبر صحجرههای همه همسرانش را یکی بعد از دیگری دنبال نمود، و به آنان چنان میگفت که به عایشه گفته بود، و آنان نیز به وی چنان میگفتند، که عایشه گفته بود، بعد از پیامبر صبرگشت، [و دید] که سه نفر در خانه با هم صحبت میکنند - و پیامبر صخیلی باحیا بود - به طرف حجره عایشه بیرون گردید، نمیدانم که من به او خبر دادم، یا به او خبر داده شد که قوم بیرون شدهاند، آن گاه برگشت، و وقتی پایش را از چهارچوب به (در داخل) گذاشته بود، و [پای] دیگرش بیرون بود، پرده را در میان من و خودش فروهشت و آیه حجاب نازل گردید [۱۶۹۶].
و نزد ابن ابی حاتم از انس سروایت است که گفت: رسول خدا صبا یکی از زنانش ازدواج و عروسی نمود [۱۶۹۷]، و ام سلیم لبرایش حیس [۱۶۹۸]ساخت و بعد آن را در ظرف کوچکی انداخت و گفت: نزد رسول خدا صبرو، و به او بگو که این از طرف ما برایش یک تحفه ناچیز است - انس میگوید: مردم در آن روز در سختی قرار داشتند - ، من آن را آوردم و گفتم: ای رسول خدا، این را ام سلیم برایت فرستاده است، وی برایت سلام تقدیم نموده میگوید: این از طرف ما برایش یک تحفه ناچیز است، پیامبر صبهسوی آن نگاه نمود و گفت: «آن را در گوشه خانه بگذار»، بعد از آن گفت: «برو، فلان و فلان را برایم فراخوان»، و مردان زیادی را نام گرفت و گفت: «و هر کسی را از مسلمانان که با او روبرو شدی [فراخوان]»، آن گاه کسانی را که برایم گفته بود، و کسی را از مسلمانان که با او روبرو شدم دعوت نمودم، بعد آمدم که خانه و صفه و حجره از مردم پر شدهاند - [راوی گوید] پرسیدم: ای ابوعثمان: چه تعداد بودند؟ گفت: در حدود سیصد تن - . انس میگوید: رسول خدا صبه من گفت: «ظرف طعام را بیاور»، و من آن را برایش آوردم، وی دست خود را روی آن گذاشت و دعا نمود، و آنچه خدا خواسته بود گفت، بعد از آن فرمود: «باید ده نفر ده نفر حلقه شوند، و باید بسماللَّه بگویند، و باید هر انسان از آنچه نزدیکش است بخورد»، سپس بسماللَّه گفتند و شروع به خوردن نمودند، و وقتی که همهشان خوردند [و از آن فارغ شدند] رسول خدا صبه من گفت: «آن را بلند کن»، میگوید: آمدم و کاسه را گرفتم، و به آن نگاه نمودم، و نمیدانم که آن هنگامی که گذاشتمش زیادتر بود یا هنگامی که جمع نمودم!!.
میافزاید: و مردانی باقی ماندند و با هم در خانه رسول خدا صصحبت مینمودند، و همسر رسول خدا صکه با وی ازدواج نموده بود، همراهشان بود، و روی خود را به طرف دیوار گردانیده بود، آنها صحبت را طولانی نمودند، و بر رسول خدا صباعث تکلیف و مشقت شدند، و پیامبر صبا حیاترین مردم بود، و اگر میدانستند، آن برایشان گران میبود [۱۶۹۹]، آن گاه رسول خدا صبرخاست و بر حجرهها و همسرانش سلام داد، و هنگامی که وی را دیدند آمد، گمان نمودند که بر وی گرانی نمودهاند، بنابراین به طرف در روی آوردند و بیرون شدند، و رسول خدا صتشریف آورد و داخل خانه شد، و پرده را در حالی پایین نمود که من درحجره بودم، آن گاه رسول خدا صاندکی در خانهاش درنگ نمود، و خداوند قرآن نازل کرد، و پیامبر صدر حالی بیرون شد که این آیه را میخواند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ﴾تا به این قول خداوند ﴿إِن تُبۡدُواْ شَيًۡٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٥٤﴾[الاحزاب: ۵۳-۵۴].
ترجمه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! در خانههای پیامبر داخل نشوید، مگر اینکه برای صرف غذا به شما اجازه داده شود... اگر چیزی را آشکار کنید یا پنهان دارید، خداوند به همه چیز داناست».
انس میگوید: پس آنها را قبل از مردم بر من تلاوت نمود، و زمان من به آنها از همه مردم اولتر است [۱۷۰۰]. این را مسلم، نسائی و ترمذی نیز روایت نمودهاند، و ترمذی گفته: حسن و صحیح است، و بخاری و ابن جریر نیز این را روایت کردهاند. این چنین در البدایه (۱۴۶/۴) آمده است. و ابن اسعد (۱۰۴/۸) این را از چند طریق از انس روایت نموده است.
[۱۶۹۵] مسلم (۲۴۲۸) احمد (۳/ ۱۹۵). [۱۶۹۶] بخاری (۴۷۹۳). [۱۶۹۷] البته هدف شب اول عروسی است. [۱۶۹۸] طعامی بوده مرکب از خرما با روغن و پنیر ترش، که شورانیده میشده تا هسته آن بیرون آید و همچون ترید شود. [۱۶۹۹] یعنی اگر میدانستند که نشستن و صحبتشان سبب اذیت پیامبر صمیشود این عمل را انجام نمیدادند، و اذیت پیامبر صبالایشان ناخوشایند و گران تمام میشد. م. [۱۷۰۰] بخاری (۴۷۹۳) مسلم (۲۴۲۸) نسائی (۶/ ۱۳۶) ترمذی (۳۲۱۸).