حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

ازدواج پیامبر صبا زینب بنت جحش ل

ازدواج پیامبر صبا زینب بنت جحش ل

احمد از انس سروایت نموده، که گفت: هنگامی که عده زینب سسپری شد، پیامبر صبه زید سگفت: «برو وی را برای من خواستگاری کن»، وی به راه افتاد، و در حالی نزدش آمد، که خمیرش را آماده می‏کرد، می‏گوید: هنگامی که وی را دیدم، در سینه‏ام بزرگ جلوه نمود، حتی نمی‏توانستم به سویش نگاه کنم، به خاطری که رسول خدا صوی را یاد نموده بود بنابراین پشت خود را به‌سوی وی گردانیدم، و عقب رفتم وگفتم: ای زینب بشارت بادا برایت، مرا رسول خدا صفرستاده است، و تو را خواستگاری می‏کند، زینب گفت: من تا این که با پروردگارم مشورت نکنم کاری را نمی‏کنم، بعد از آن به‌سوی مسجد خود برخاست، و قرآن نازل گردید، و رسول خدا صآمد و بدون اجازه نزد وی داخل شد، انس می‏گوید: و ما خود را در حالی یافتیم، که وقتی رسول خدا صنزد وی داخل گردید، برای مان نان و گوشت داد، و مردم بیرون شدند و مردانی باقی ماندند که در خانه بعد از طعام صحبت می‏نمودند، بعد رسول خدا صبیرون شد، و من دنبالش نمودم، وی به حجره‏های همسرانش یکی بعد از دیگری می‏آمد، و بر آن‏ها سلام می‏داد، و آنان می‏گفتند: ای رسول خدا، اهلت را چگونه یافتی؟ نمی‏دانم که من به او خبر دادم - که قوم بیرون شده‏اند - یا این که خبر داده شد، می‏گوید: آن گاه به راه افتاد، و داخل خانه شد، و من رفتم که با او داخل شوم، ولی پرده را در میان من و خودش انداخت، و حکم حجاب نازل گردید، و قوم به آن پند داده شدند:

﴿لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ[الاحزاب: ۵۳].

ترجمه: «به خانه‏های پیامبر داخل نشوید، مگر آن که برای‌تان اجازه داده شود» [۱۶۹۵]. این چنین این را مسلم و نسائی روایت نموده‏اند.

و نزد بخاری از انس سروایت است که: در ازدواج پیامبر صبا زینب بنت جحش نان و گوشت داده شد، و من برای دعوت مردم به طعام فرستاده شدم، قومی می‏آمدند و می‏خوردند و بیرون می‏شدند، و باز قومی می‏آمدند و می‏خوردند و بیرون می‏شدند، و من دعوت نمودم، تا اینکه کسی را نیافتم که دعوتش نمایم، آن گاه گفتم: ای نبی خدا، هیچکس را نمیابم که فراخوانمش، گفت: «طعام‌تان را جمع کنید»، و سه نفر که در خانه با هم صحبت می‏نمودند باقی ماندند، آن گاه پیامبر صبیرون شد و به‌سوی حجره عایشه لبه راه افتاد و گفت: «السلام عليكم أهل البيت ورحمه الله وبركاته»، عایشه گفت: «و عليك السلام ورحمه الله وبركاته»، اهلت را چگونه یافتی؟ خداوند به تو برکت بدهد، بعد از آن پیامبر صحجره‏های همه همسرانش را یکی بعد از دیگری دنبال نمود، و به آنان چنان می‏گفت که به عایشه گفته بود، و آنان نیز به وی چنان می‏گفتند، که عایشه گفته بود، بعد از پیامبر صبرگشت، [و دید] که سه نفر در خانه با هم صحبت می‏کنند - و پیامبر صخیلی باحیا بود - به طرف حجره عایشه بیرون گردید، نمی‏دانم که من به او خبر دادم، یا به او خبر داده شد که قوم بیرون شده‏اند، آن گاه برگشت، و وقتی پایش را از چهارچوب به (در داخل) گذاشته بود، و [پای] دیگرش بیرون بود، پرده را در میان من و خودش فروهشت و آیه حجاب نازل گردید [۱۶۹۶].

و نزد ابن ابی حاتم از انس سروایت است که گفت: رسول خدا صبا یکی از زنانش ازدواج و عروسی نمود [۱۶۹۷]، و ام سلیم لبرایش حیس [۱۶۹۸]ساخت و بعد آن را در ظرف کوچکی انداخت و گفت: نزد رسول خدا صبرو، و به او بگو که این از طرف ما برایش یک تحفه ناچیز است - انس می‏گوید: مردم در آن روز در سختی قرار داشتند - ، من آن را آوردم و گفتم: ای رسول خدا، این را ام سلیم برایت فرستاده است، وی برایت سلام تقدیم نموده می‏گوید: این از طرف ما برایش یک تحفه ناچیز است، پیامبر صبه‌سوی آن نگاه نمود و گفت: «آن را در گوشه خانه بگذار»، بعد از آن گفت: «برو، فلان و فلان را برایم فراخوان»، و مردان زیادی را نام گرفت و گفت: «و هر کسی را از مسلمانان که با او روبرو شدی [فراخوان]»، آن گاه کسانی را که برایم گفته بود، و کسی را از مسلمانان که با او روبرو شدم دعوت نمودم، بعد آمدم که خانه و صفه و حجره از مردم پر شده‏اند - [راوی گوید] پرسیدم: ای ابوعثمان: چه تعداد بودند؟ گفت: در حدود سیصد تن - . انس می‏گوید: رسول خدا صبه من گفت: «ظرف طعام را بیاور»، و من آن را برایش آوردم، وی دست خود را روی آن گذاشت و دعا نمود، و آنچه خدا خواسته بود گفت، بعد از آن فرمود: «باید ده نفر ده نفر حلقه شوند، و باید بسم‏اللَّه بگویند، و باید هر انسان از آنچه نزدیکش است بخورد»، سپس بسم‏اللَّه گفتند و شروع به خوردن نمودند، و وقتی که همه‌شان خوردند [و از آن فارغ شدند] رسول خدا صبه من گفت: «آن را بلند کن»، می‏گوید: آمدم و کاسه را گرفتم، و به آن نگاه نمودم، و نمی‏دانم که آن هنگامی که گذاشتمش زیادتر بود یا هنگامی که جمع نمودم!!.

می‏افزاید: و مردانی باقی ماندند و با هم در خانه رسول خدا صصحبت می‏نمودند، و همسر رسول خدا صکه با وی ازدواج نموده بود، همراه‌شان بود، و روی خود را به طرف دیوار گردانیده بود، آن‏ها صحبت را طولانی نمودند، و بر رسول خدا صباعث تکلیف و مشقت شدند، و پیامبر صبا حیاترین مردم بود، و اگر می‏دانستند، آن برایشان گران می‏بود [۱۶۹۹]، آن گاه رسول خدا صبرخاست و بر حجره‏ها و همسرانش سلام داد، و هنگامی که وی را دیدند آمد، گمان نمودند که بر وی گرانی نموده‏اند، بنابراین به طرف در روی آوردند و بیرون شدند، و رسول خدا صتشریف آورد و داخل خانه شد، و پرده را در حالی پایین نمود که من درحجره بودم، آن گاه رسول خدا صاندکی در خانه‏اش درنگ نمود، و خداوند قرآن نازل کرد، و پیامبر صدر حالی بیرون شد که این آیه را می‏خواند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍتا به این قول خداوند ﴿إِن تُبۡدُواْ شَيۡ‍ًٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٥٤[الاحزاب: ۵۳-۵۴].

ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! در خانه‏های پیامبر داخل نشوید، مگر اینکه برای صرف غذا به شما اجازه داده شود... اگر چیزی را آشکار کنید یا پنهان دارید، خداوند به همه چیز داناست».

انس می‏گوید: پس آن‏ها را قبل از مردم بر من تلاوت نمود، و زمان من به آن‏ها از همه مردم اول‏تر است [۱۷۰۰]. این را مسلم، نسائی و ترمذی نیز روایت نموده‏اند، و ترمذی گفته: حسن و صحیح است، و بخاری و ابن جریر نیز این را روایت کرده‏اند. این چنین در البدایه (۱۴۶/۴) آمده است. و ابن اسعد (۱۰۴/۸) این را از چند طریق از انس روایت نموده است.

[۱۶۹۵] مسلم (۲۴۲۸) احمد (۳/ ۱۹۵). [۱۶۹۶] بخاری (۴۷۹۳). [۱۶۹۷] البته هدف شب اول عروسی است. [۱۶۹۸] طعامی بوده مرکب از خرما با روغن و پنیر ترش، که شورانیده می‏شده تا هسته آن بیرون آید و همچون ترید شود. [۱۶۹۹] یعنی اگر می‏دانستند که نشستن و صحبت‌شان سبب اذیت پیامبر صمی‏شود این عمل را انجام نمی‏دادند، و اذیت پیامبر صبالای‌شان ناخوشایند و گران تمام می‏شد. م. [۱۷۰۰] بخاری (۴۷۹۳) مسلم (۲۴۲۸) نسائی (۶/ ۱۳۶) ترمذی (۳۲۱۸).