پیامبر صو منع نمودن خالد از اذیت اهل بدر و منع نمودن مردم از اذیت خالد
طبرانی از عبداللَّه بن ابی اوفی سروایت نموده، که گفت: عبدالرحمن بن عوف از خالدبن ولید ببه رسول خدا صشکایت نمود. پیامبر صفرمود: «ای خالد هیچ مردی را از اهل بدر اذیت مکن، اگر به مانند کوه احد طلا انفاق کنی عمل وی را نمیتوانی انجام دهی»، گفت: آنان به من ناسزا میگویند و من به آنان پاسخ میدهم. فرمود: «خالد را اذیت مکنید، چون وی شمشیری از شمشیرهای خداست که خداوند وی را بر کفار برآورده است» [۳۱۳].
و نزد ابن عساکر از حسن روایت است که گفت: در میان عبدالرحمن بن عوف و خالدبن ولید بمجادلهای واقع شد، خالد گفت: ای ابن عوف از اینکه یک روز یا دو روز از من سبقت جستهای بر من فخر مکن، این خبر به پیامبر صرسید، فرمود: «اصحابم را برایم بگذارید، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر یکی از شما به مانند کوه احد طلا انفاق نماید نیمه مُدّ آنان را نمییابد». بعد از آن در میان عبدالرحمن و زبیر چنین واقع شد، آن گاه خالد گفت: ای نبی خدا، مرا از عبدالرحمن نهی نمودی، و زبیر وی را دشنام میدهد، فرمود: «آنان اهل بدراند و به یکدیگر مستحق تراند» [۳۱۴]. و نزد بزار از ابوهریره سروایت است که گفت: در میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف بچیزهای که در میان مردم میباشد واقع شد، رسول خدا صگفت: «اصحابم را برایم بگذارید، چون یکی از شما اگر به مانند کوه احد طلا انفاق کند به مد یکی از ایشان نمیرسد و نه به نصفش» [۳۱۵]- [۳۱۶].
[۳۱۳] هیثمی (۳۴۹/۹) میگوید: این را طبرانی در الصغیر والکبیر به اختصار، و بزار به مانند آن روایت نمودهاند، و رجال طبرانی ثقهاند. و ابن عساکر و ابویعلی همچنان این را، چنانکه در الکنز (۱۳۸/۷) آمده، روایت کردهاند، و ابن عبدالبر در الاستیعاب (۴۰۹/۱) از عبداللَّه بن ابی اوفی سمثل این را روایت نموده است. [۳۱۴] این چنین در الکنز (۱۳۸/۷) آمده است. و احمد این را از انس سبه مانند آن به اختصار روایت کرده است. هیثمی (۱۵/۱۰) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند. [۳۱۵] هیثمی (۱۵/۱۰) میگوید: رجال آن، رجال صحیحاند، غیرعاصم بن ابی نجود که ثقه دانسته شده. [۳۱۶] صحیح. احمد (۱۳/ ۱۱، ۵۴) از حدیث انس. نگا: صحیح الجامع (۳۳۸۶).