عبدالجبار بن حارث و طلب ثواب از صحبتش با پیامبر ص
ابن منده و ابن عساکر - و گفته: حدیث غریب است - از عبدالجبار بن حارث بن مالک بن حرشی [۱۴۳۹]مناری سروایت نمودهاند که گفت: از سرزمین سرات در وفدی نزد پیامبر خدا صآمدم، هنگامی که نزدش رسیدم او را به تحیت عرب تحیت داده، گفتم: صبحتان بخیر، فرمود: «خداوند ﻷمحمد و امتش را به غیر این تحیه، تحیت داده است، به سلام دادن بعضیشان بر بعضی». آن گاه گفتم: «السلام عليك يا رسول الله»، به من گفت: «وعليك السلام» ، بعد از آن فرمود: «اسمت چیست؟» گفتم: جبار بن حارث، گفت: «تو عبدالجبار بن حارث هستی» گفتم: من عبدالجبار بن حارث هستم، و اسلام آوردم و با پیامبر صبیعت نمودم، هنگامی که بیعت نمودم، به او گفته شد: این مناری سوارکاری از سوارکاران قومش است، آن گاه پیامبر خدا صبه من اسبی داد، و نزد رسول خدا صاقامت کردم و همراهش [بر ضد دشمنان] جنگ میکردم، بعد پیامبر خدا صشیهه اسبی را که به من داده بود نشنید، پرسید: «چرا من شیهه اسب حرشی را نمیشنوم»، گفتم: ای پیامبر خدا به من خبر رسید، که از شیهه آن اذیت شدی، بنابراین آن را اخته نمودم. آن گاه پیامبر خدا صاز اخته کردن اسبها منع نمود، و به من گفته شد: اگر از پیامبر صنامهای میخواستی، چنانکه پسر عمویت تمیم داری از وی خواست [برایت بهتر میبود]، گفتم: ازوی عاجل خواست یا آجل؟ گفتند: بلکه از وی عاجل خواست، گفتم: من از عاجل منصرف شدهام، ولی از پیامبر خدا صمیخواهم که فردا به فریادم در پیش روی خداوند ﻷبرسد [۱۴۴۰].
[۱۴۳۹] درست حدسی است، منسوب به حدس، به دو فتحه، شاخهای از لخم. [۱۴۴۰] این چنین در المنتخب (۲۱۵/۵) آمده است.