حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

آنچه میان غَرَفه کندى و عمروبن عاص در این باره اتفاق افتاد

آنچه میان غَرَفه کندى و عمروبن عاص در این باره اتفاق افتاد

ابن المبارک از حرمله بن عمران از کعب بن علقمه روایت نموده که: غرفه بن حارث کندی س- که با پیامبر صصحبت داشت - نصرانیی را شنید که پیامبر صرا دشنام می‏دهد، آن گاه او را مورد ضرب قرار داد، و بینی اش را شکافت، وی به عمروبن عاص سکشانیده شد، و او به وی گفت: ما به ایشان عهده داده‏ایم، غرفه به او گفت: معاذاللَّه که ما به ایشان عهدی بدهیم که دشنام پیامبر صرا آشکار کنند! ما به ایشان به این عهده سپرده‏ایم، که آنان را در کلیساهایشان آزاد بگذاریم، آنچه را می‏خواهند در آن بگویند و بر عهده آنان چیزی را که توانایی آن را ندارند نمی‏گذاریم، و اگر دشمنی به آنان حمله ور شود در دفاع از ایشان بجنگیم، و ایشان را در اجرای احکام‏شان آزاد بگذاریم، مگر اینکه به رضایت خود نزد ما بیایند و احکام ما را بخواهند، که در آن صورت در میان‌شان به حکم خداوند و رسولش صحکم می‏کنیم، و اگر به ما مراجعه ننمودند، و [به شریعت خودشان اکتفا نمودند]، به آنان متعرض نمی‏شویم. عمرو گفت: راست گفتی [۱۸۸].

طبرانی این را از غرفه بن حارث س- که با پیامبر صصحبت داشت و با عِکرمه بن ابی جهل در یمن در جنگ علیه مرتدین شرکت داشت - روایت نموده که: وی بر نصرانیی از اهل مصر که به او مندقون گفته می‏شد عبور نمود، و او را به اسلام دعوت کرد، آن نصرانی پیامبر صرا به بدی یاد نمود، و غرفه او را زد، این موضوع به گوش عمروبن عاص سرسید. وی کسی را نزد غرفه فرستاد و گفت: ما به ایشان عهد داده‏ایم... و مانند آن را متذکر شده است [۱۸۹]- [۱۹۰].

و نزد ابن عساکر از کعب بن علقمه روایت است که: غرغه بن حارث کندی س- که با پیامبر صصحبت داشت - از نزد مردی از اهل ذمه عبور کرد، و او را به اسلام دعوت نمود، وی پیامبر صرا دشنام داد، و غرفه به قتلش رسانید. آنگاه عمروبن عاص سبه او گفت: آنها فقط به خاطر عهد به ما اطمینان می‏نمایند، گفت: ما با ایشان عهد نبسته‏ایم تا درخدا و رسولش ما را اذیت کنند... و حدیث را متذکر شده است.

[۱۸۸] این چنین در الاستیعاب (۱۹۳/۳) آمده است. و بخاری این را در تاریخ خود از نُعَیم بن حماد از عبداللَّه بن مبارک از حرمله به اسناد خود، به مانند این روایت نموده، و اسناد وی صحیح می‏باشد، چنانکه در الإصابه (۱۹۵/۳) آمده است. [۱۸۹] هیثمی (۱۳/۶) می‏گوید: در این روایت عبداللَّه بن صالح کاتب لیث آمده، و می‏افزاید: عبدالملک بن سعید بن لیث ثقه مأمون است، و گروهی وی را ضعیف دانسته‏اند، و بقیه رجال آن ثقه‏اند. و بیهقی (۲۰۰/۹) به مانند این را روایت نموده است. [۱۹۰] ضعیف. طبرانی در الکبیر (۱۸/ ۲۶۱) بیهقی (۹/ ۲۰۰) در سند آن عبدالله بن صالح ضعیف است.