آنچه میان غَرَفه کندى و عمروبن عاص در این باره اتفاق افتاد
ابن المبارک از حرمله بن عمران از کعب بن علقمه روایت نموده که: غرفه بن حارث کندی س- که با پیامبر صصحبت داشت - نصرانیی را شنید که پیامبر صرا دشنام میدهد، آن گاه او را مورد ضرب قرار داد، و بینی اش را شکافت، وی به عمروبن عاص سکشانیده شد، و او به وی گفت: ما به ایشان عهده دادهایم، غرفه به او گفت: معاذاللَّه که ما به ایشان عهدی بدهیم که دشنام پیامبر صرا آشکار کنند! ما به ایشان به این عهده سپردهایم، که آنان را در کلیساهایشان آزاد بگذاریم، آنچه را میخواهند در آن بگویند و بر عهده آنان چیزی را که توانایی آن را ندارند نمیگذاریم، و اگر دشمنی به آنان حمله ور شود در دفاع از ایشان بجنگیم، و ایشان را در اجرای احکامشان آزاد بگذاریم، مگر اینکه به رضایت خود نزد ما بیایند و احکام ما را بخواهند، که در آن صورت در میانشان به حکم خداوند ﻷو رسولش صحکم میکنیم، و اگر به ما مراجعه ننمودند، و [به شریعت خودشان اکتفا نمودند]، به آنان متعرض نمیشویم. عمرو گفت: راست گفتی [۱۸۸].
طبرانی این را از غرفه بن حارث س- که با پیامبر صصحبت داشت و با عِکرمه بن ابی جهل در یمن در جنگ علیه مرتدین شرکت داشت - روایت نموده که: وی بر نصرانیی از اهل مصر که به او مندقون گفته میشد عبور نمود، و او را به اسلام دعوت کرد، آن نصرانی پیامبر صرا به بدی یاد نمود، و غرفه او را زد، این موضوع به گوش عمروبن عاص سرسید. وی کسی را نزد غرفه فرستاد و گفت: ما به ایشان عهد دادهایم... و مانند آن را متذکر شده است [۱۸۹]- [۱۹۰].
و نزد ابن عساکر از کعب بن علقمه روایت است که: غرغه بن حارث کندی س- که با پیامبر صصحبت داشت - از نزد مردی از اهل ذمه عبور کرد، و او را به اسلام دعوت نمود، وی پیامبر صرا دشنام داد، و غرفه به قتلش رسانید. آنگاه عمروبن عاص سبه او گفت: آنها فقط به خاطر عهد به ما اطمینان مینمایند، گفت: ما با ایشان عهد نبستهایم تا درخدا و رسولش ما را اذیت کنند... و حدیث را متذکر شده است.
[۱۸۸] این چنین در الاستیعاب (۱۹۳/۳) آمده است. و بخاری این را در تاریخ خود از نُعَیم بن حماد از عبداللَّه بن مبارک از حرمله به اسناد خود، به مانند این روایت نموده، و اسناد وی صحیح میباشد، چنانکه در الإصابه (۱۹۵/۳) آمده است. [۱۸۹] هیثمی (۱۳/۶) میگوید: در این روایت عبداللَّه بن صالح کاتب لیث آمده، و میافزاید: عبدالملک بن سعید بن لیث ثقه مأمون است، و گروهی وی را ضعیف دانستهاند، و بقیه رجال آن ثقهاند. و بیهقی (۲۰۰/۹) به مانند این را روایت نموده است. [۱۹۰] ضعیف. طبرانی در الکبیر (۱۸/ ۲۶۱) بیهقی (۹/ ۲۰۰) در سند آن عبدالله بن صالح ضعیف است.