خوشحالى ابوعبیده به طاعون
ابن عساکر از عروه بن زبیر سروایت نموده که: ابوعبیده بن جراح و خانوادهاش از مرض عمواس در عافیت بودند، وی گفت: بار خدایا، نصیب و حصه ات در آل (ابو) عبیده را نیز عطا فرما، آن گاه در خنصر [۱۳۳۹]ابوعبیده آبلهای برآمد، و وی به طرف آن نگاه مینمود، گفته شد: این چیزی نیست، فرمود: من امیدوارم که خداوند در آن برکت اندازد، چون وی وقتی در چیز اندک برکت اندازد زیاد میگردد. و نزد وی همچنان از حارث بن عمیره حارثی روایت است که: معاذ بن جبل سوی رانزد ابوعبیده بن جراح سفرستاد، ابوعبیده طاعونی را که در کف دستش برآمده بود نشان داد، تا از وی بهپرسد که چطور است؟ - این در حالی بود که وی به طاعون مبتلا شده بود - ، و وضعیت آن در نفس حارث خیلی خطرناک معلوم شد، و زمانی که آن طاعون را دید ترسید، ابوعبیده سوگند یاد نمود که: دوست ندارم، در عوض آن برایم شترهای سرخ باشد [۱۳۴۰].
[۱۳۳۹] انگشت کوچک. [۱۳۴۰] این چنین در المنتخب (۷۴/۵) آمده است.