گفته ابن عمر بدرباره تفرق و اجتماع
همچنان [۴۵۲]از خالدبن سُمَیر روایت است که گفت: برای ابن عمر بگفته شد: اگر کار مردم را برایشان استوار کنی بهتر خواهد شد، چون همه مردم به تو راضی شدهاند. وی به آنان گفت: چه فکر میکنید، اگر مردی در مشرق مخالفت کند؟! گفتند: اگر مخالفت نمود کشته میشود، و قتل مردی در صلاح امت چه ارزشی دارد؟! پاسخ داد: به خدا سوگند، اگر امت محمد صاز دسته نیزهای بگیرند، و من از انتهای آن بگیرم [۴۵۳]و مردی از مسلمانان کشته شود، این عمل در عوض دنیا و آنچه در اوست برایم محبوب و پسندیده نیست! [۴۵۴]. همچنان از قَطَن روایت است که گفت: مردی نزد ابن عمر بآمد و گفت: هیچ کسی شرتر از تو برای امت محمد صنیست! گفت: چرا؟ به خدا سوگند، من نه خونهایشان را ریختهام، نه جماعتشان را پراکنده ساختهام و نه در میان گروهشان اختلاف انداختهام. گفت: تو اگر خواسته باشی دو تن هم در تو اختلاف نمیکنند، پاسخ داد: دوست ندارم که آن [۴۵۵]به دستم برسد و مردی بگوید: نه، و دیگری بگوید: بلی.
از قاسم بن عبدالرحمن [۴۵۶]روایت است که: آنان به ابن عمر بدر فتنه اول [۴۵۷]گفتند: آیا بیرون نمیروی که بجنگی؟ گفت: در وقتی جنگیدم که بتها در بین رکن و دروازه [۴۵۸]قرار داشت، تا اینکه خداوند ﻷآن را از سرزمین عرب نابود نمود، و من ناپسند میبینم با کسی بجنگم که لا إله إلا اللهمیگوید! گفتند: به خدا سوگند، نظرت چنین نیست، ولی تو میخواهی که اصحاب رسول خدا صیکدیگر را نابود کنند، تا اینکه غیر از تو کسی باقی نماند، بعد گفته شود: با عبداللَّه بن عمر به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنید. گفت: به خدا سوگند، این در من نیست، ولیکن وقتی گفتید بیا به طرف نماز پاسخ میدهم، بیا به طرف کامیابی، به پاسخ میدهم [۴۵۹]، و وقتی پراکنده شدید با شما همراه نمیشوم، و وقتی جمع شدید از شما جدا نمیشوم.
و از نافع روایت است که گفت: به ابن عمر بدر زمان ابن زبیر ب، و زمان خوارج و خشبیه [۴۶۰]گفته شد: آیا با اینان هم نماز میگزاری و با آنان هم در حالی که بعضشان برخی دیگر را میکشند؟ گفت: کسی که بگوید: بیا بهسوی نماز به او پاسخ [مثبت] میدهم، و کسی که بگوید: بیا بهسوی کامیابی. او پاسخ [مثبت]میدهم، و کسی که بگوید: بیا به قتل برادر مسلمانت و گرفتن مالش، میگویم: نخیر [۴۶۱].
[۴۵۲] ابن سعد (۱۱۱/۴). [۴۵۳] یعنی: اگر چه امت محمد صبا من یکدست و متحد شوند ولی در آن میان مردی از مسلمانان به خاطر مخالفتش کشته شود، من بر آن راضی نیستم. م. [۴۵۴] ابن سعد (۱۱۱/۴). [۴۵۵] یعنی خلافت. [۴۵۶] ابونعیم در الحلیه (۲۹۴/۱). [۴۵۷] در فتنه علی و معاویه س. [۴۵۸] یعنی بتها در کعبه قرار داشت. م. [۴۵۹] یعنی وقتی حی علی الصلاه، حی علی الفلاح گفتید پاسخ مثبت میدهم و به طرف نماز میآیم. م. [۴۶۰] خشبیه پیرامون مختار ابن ابی عبید را گرفته میشود. [۴۶۱] ابن سعد (۱۲۵/۴) این را از نافع به مثل آن روایت نموده است.