حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

گفته ابن عمر بدرباره تفرق و اجتماع

گفته ابن عمر بدرباره تفرق و اجتماع

همچنان [۴۵۲]از خالدبن سُمَیر روایت است که گفت: برای ابن عمر بگفته شد: اگر کار مردم را برای‌شان استوار کنی بهتر خواهد شد، چون همه مردم به تو راضی شده‏اند. وی به آنان گفت: چه فکر می‏کنید، اگر مردی در مشرق مخالفت کند؟! گفتند: اگر مخالفت نمود کشته می‏شود، و قتل مردی در صلاح امت چه ارزشی دارد؟! پاسخ داد: به خدا سوگند، اگر امت محمد صاز دسته نیزه‏ای بگیرند، و من از انتهای آن بگیرم [۴۵۳]و مردی از مسلمانان کشته شود، این عمل در عوض دنیا و آنچه در اوست برایم محبوب و پسندیده نیست! [۴۵۴]. همچنان از قَطَن روایت است که گفت: مردی نزد ابن عمر بآمد و گفت: هیچ کسی شرتر از تو برای امت محمد صنیست! گفت: چرا؟ به خدا سوگند، من نه خون‌هایشان را ریخته‏ام، نه جماعت‌شان را پراکنده ساخته‏ام و نه در میان گروه‌شان اختلاف انداخته‏ام. گفت: تو اگر خواسته باشی دو تن هم در تو اختلاف نمی‏کنند، پاسخ داد: دوست ندارم که آن [۴۵۵]به دستم برسد و مردی بگوید: نه، و دیگری بگوید: بلی.

از قاسم بن عبدالرحمن [۴۵۶]روایت است که: آنان به ابن عمر بدر فتنه اول [۴۵۷]گفتند: آیا بیرون نمی‏روی که بجنگی؟ گفت: در وقتی جنگیدم که بت‏ها در بین رکن و دروازه [۴۵۸]قرار داشت، تا اینکه خداوند آن را از سرزمین عرب نابود نمود، و من ناپسند می‏بینم با کسی بجنگم که لا إله إلا اللهمی‏گوید! گفتند: به خدا سوگند، نظرت چنین نیست، ولی تو می‏خواهی که اصحاب رسول خدا صیکدیگر را نابود کنند، تا اینکه غیر از تو کسی باقی نماند، بعد گفته شود: با عبداللَّه بن عمر به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنید. گفت: به خدا سوگند، این در من نیست، ولیکن وقتی گفتید بیا به طرف نماز پاسخ می‏دهم، بیا به طرف کامیابی، به پاسخ می‏دهم [۴۵۹]، و وقتی پراکنده شدید با شما همراه نمی‏شوم، و وقتی جمع شدید از شما جدا نمی‏شوم.

و از نافع روایت است که گفت: به ابن عمر بدر زمان ابن زبیر ب، و زمان خوارج و خشبیه [۴۶۰]گفته شد: آیا با اینان هم نماز می‏گزاری و با آنان هم در حالی که بعض‌شان برخی دیگر را می‌کشند؟ گفت: کسی که بگوید: بیا به‌سوی نماز به او پاسخ [مثبت] می‏دهم، و کسی که بگوید: بیا به‌سوی کامیابی. او پاسخ [مثبت]می‏دهم، و کسی که بگوید: بیا به قتل برادر مسلمانت و گرفتن مالش، می‏گویم: نخیر [۴۶۱].

[۴۵۲] ابن سعد (۱۱۱/۴). [۴۵۳] یعنی: اگر چه امت محمد صبا من یکدست و متحد شوند ولی در آن میان مردی از مسلمانان به خاطر مخالفتش کشته شود، من بر آن راضی نیستم. م. [۴۵۴] ابن سعد (۱۱۱/۴). [۴۵۵] یعنی خلافت. [۴۵۶] ابونعیم در الحلیه (۲۹۴/۱). [۴۵۷] در فتنه علی و معاویه س. [۴۵۸] یعنی بت‏ها در کعبه قرار داشت. م. [۴۵۹] یعنی وقتی حی علی الصلاه، حی علی الفلاح گفتید پاسخ مثبت می‏دهم و به طرف نماز می‏آیم. م. [۴۶۰] خشبیه پیرامون مختار ابن ابی عبید را گرفته می‏شود. [۴۶۱] ابن سعد (۱۲۵/۴) این را از نافع به مثل آن روایت نموده است.