صبر پیامبر صبر مرگ فرزند یکى از دخترانش
طیالسی، احمد، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، ابوعوانه و ابن حبان از اسامه بن زید سروایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر صبودیم، که یکی از دخترانش کسی را نزد وی فرستاد، و او را طلب مینمود، به او خبر میداد که طفلی از وی در حال مرگ است، پیامبر صبه همان کس گفت: «به طرف وی برگرد، و به او خبر بده، که خداوند آنچه را میگیرد مال اوست و آنچه را میدهد نیز از آن اوست، و هر چیز نزد وی دارای یک وقت معین است، وی را امر کن تا صبر کند، و ثواب آن رااز خدا بخواهد». فرستاده برگشت و گفت: وی سوگند داد، که باید نزدش بیایی، آن گاه پیامبر صبرخاست، و سعدبن عباده، معاذبن جبل، ابی بن کعب و زیدبن ثابت شو مردان دیگری با او برخاستند، من نیز با ایشان حرکت کردم، طفل بهسوی پیامبر خدا صحرکت داده شد، که نفسش حرکت مینمود و میجنبید، گویی که در مشکی باشد، چشمهای پیامبر صاشک زد، و سعد به او گفت: ای پیامبر خدا، این چیست؟ گفت: «این رحمتی است که خداوند آن را در قلبهای بندگان خود قرار داده است، و خداوند بندگان با رحم را رحم میکند» [۱۳۵۱]. این چنین در الکنز (۱۱۸/۸) آمده است.
[۱۳۵۱] بخاری (۱۲۸۴) مسلم (۹۲۳) ابوداوود (۳۱۲۵) ابن ماجه (۱۵۸۸) احمد (۵/ ۲۰۴).