حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه پیامبر صبا بعضى اصحابش

قصه پیامبر صبا بعضى اصحابش

طبرانی از سلمان سروایت نموده، که گفت: مردی نزد پیامبر خدا صآمد و گفت «السلام عليك يا رسول الله»، فرمود: «وعليك السلام ورحـمه الله وبركاته». بعد از آن دیگری آمد و گفت: «السلام علیك یا رسول الله ورحـمه الله»، پاسخ داد: «السلام عليك ورحـمه الله وبركاته». بعد از وی مرد دیگری آمد و گفت «السلام عليك يا رسول الله ورحـمه الله وبركاته» «سلامتی باد بر تو ای رسول خدا، و رحمت خدا باد بر تو و برکت‏هایش»، پیامبر خدا صبه او گفت: «وعلیك» «و بر تو»، آن مرد گفت: ای پیامبر خدا، فلان و فلان نزدت آمدند، و برای آن‏ها بهتر از من تحیت گفتی، رسول خدا صفرمود: «تو هیچ چیزی را باقی نگذاشتی» [۸۴۱]، خداوند گفته است:

﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ[النساء: ۸۶].

ترجمه: «و وقتی تحیت داده شوید به سلامی، شما به بهتر از آن سلام بدهید، یا همان کلمه را باز گردانید».

و من همان تحیت را به تو بازگردانیدم» [۸۴۲].

[۸۴۱] یعنی آن دو تن چیزی از سلام را ناقص گذاشتند ومن در جواب خود برای سلام آن‏ها آن را تکمیل نمودم، ولی تو که کاملاً آن را گفتی، همینقدر کافی است که گفتم: بر تو نیز همان باشد که بر من نثار نمودی. م. [۸۴۲] صحیح. ابونعیم در حلیه (۱۱۲۶) بخاری در ادب المفرد (۹۸۲) آلبانی آن را در صحیح الادب (۷۵۳) صحیح دانسته است.