سخن ابن عمر براى ابن زبیر و ابن صفوان درباره امتناعش از بیعت با ابن زبیر ش
از ابوالعالیه [۴۴۹]براء روایت است که: عبداللَّه بن زبیر و عبداللَّه بن صفوان شروزی در حجر نشسته بودند، و ابن عمر بکه در خانه طواف مینمود از پهلویشان عبور کرد. آن گاه یکی از آنان به دیگری گفت: آیا وی را میبینی، چه کسی بهتر از وی باقی مانده است؟ بعد از آن برای مردی گفت: وقتی که طوافش را تمام نمود فرایش خوان. هنگامی که طوافش را تمام نمود و دو رکعت نماز گزارد، فرستاده آن دو نزدش آمد و گفت: عبداللَّه بن زبیر و عبداللَّه بن صفوان تو را فرا میخوانند. وی نزد آن دو آمد و عبداللَّه بن صفوان گفت: ای ابوعبدالرحمن، چه تو را باز میدارد که با امیرالمؤمنین بیعت کنی؟ - یعنی با ابن زبیر - ، چون اهل مکه، مدینه، یمن، اهل عراق و اکثر اهل شام با وی بیعت نمودهاند. گفت: به خدا سوگند با شما، در حالی که شمشیرهایتان را بر شانههایتان آویختهاید، و خونهای مسلمانان از دستهایتان میچکد بیعت نمیکنم.
[۴۴۹] بیهقی (۱۹۲/۸).