قصه پیامبر صبا سعدبن عباده
احمد از ثابت بنانی و او از انس سیا از غیر وی از پیامبر صروایت نموده که: پیامبر صبرای داخل شدن نزد سعدبن عباده ساجازه خواست و گفت: «السلام علیکم ورحـمه الله»، سعد گفت: «وعليك السلام ورحـمه الله»، ولی پیامبر صرا نشنوانید - تا اینکه پیامبر صسه مرتبه سلام داد - و سعد در هر سه مرتبه جواب سلامش را داد، ولی پیامبر صرا نشنوانید آنگاه پیامبر صبرگشت، و سعد او را دنبال نموده گفت: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم فدایت، هر سلامی که دادی به گوشم رسید، و جواب آن را نیز به تو گفتم، ولی تو را نشنوانیدم، و خواستم سلامهای زیادی توأم با برکت از تو بشنوم، بعد از آن پیامبر صرا داخل خانه نمود و به او روغن زیتون تقدیم نمود، و پیامبر صاز آن خورد، هنگامی که فارغ شد گفت: «أَكَلَ طَعَامَكُمُ الأَبْرَارُ وَصَلَّتْ عَلَيْكُمُ الْمَلاَئِكَةُ وَأَفْطَرَ عِنْدَكُمُ الصَّائِمُونَ»، ترجمه: «نیکان طعامتان را بخورند، و ملائک برایتان درود بفرستند، و روزه داران نزدتان افطار نمایند» [۸۴۴]. ابوداود بعضی از این را روایت نموده است.
و این را بزار از انس سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صانصار را زیارت مینمود، و وقتی که به منازل انصار میآمد، اطفال انصار به دور وی میآمدند، و او برای آنها دعا مینمود، و سرهایشان را دست میکشید و به آنها سلام میداد، باری پیامبر صبه دروازه سعد آمد و به آنان سلام داد و گفت: «السلام عليكم ورحـمه الله»، سعد جواب داد، ولی پیامبر صرا نشنوانید، تا اینکه پیامبر صسه مرتبه سلام داد، و پیامبر صاز سه مرتبه زیادتر سلام نمیداد، اگر برایش اجازه داده میشد خوب، والا بر میگشت، آن گاه منصرف شد... و مانند آن را متذکر شده [۸۴۵]. هیثمی (۳۳/۸) میگوید: این را طبرانی در الأوسط روایت نموده، و رجال وی رجال صحیحاند. و در صحیح به اختصار آمده است.
[۸۴۴] صحیح. بخاری (۶۲۵۳) مسلم (۲۴۴۷) نسائی (۷/ ۷۰) ترمذی (۳۸۸) از حدیث عائشه بطور مختصر. [۸۴۵] صحیح. ابن ماجه (۱۷۴۷) احمد (۳/ ۱۳۸) ابوداوود (۳۸۵۴) آلبانی آن را صحیح دانسته است.