قصه مُصْعَب بن عُمَیر سبا آن برادرش که در روز بدر اسیر شده بود
ابن اسحاق از نبیه بن وهب مربوط بنی عبدالدار روایت نموده که: پیامبر خدا صوقتی که با اسیران برگشت، آنان را در میان یاران خود تقسیم نموده گفت: «با آنان به نیکی رفتار کنید»، میگوید: و ابوعزیزبن هاشم - برادر اصلی مصعب بن عمیر س- نیز در جمله اسیران بود. ابوعزیز میگوید: برادرم مصعب در حالی از نزدم گذشت، که مردی از انصار مرا اسیر میگرفت. وی گفت: قیدش را شدید ساز چون مادرش ثروتمند است، و شاید او را در بدل فدیه از نزدت آزاد سازد!! ابوعزیز میافزاید: من هنگام بازگرداندنم از بدر با گروهی از انصار بودم، و آنان، وقتی غذای ظهر و شبشان را حاضر مینمودند، نظر به توصیه پیامبر خدا صبرایشان در قبال ما، نان را به من میدادند، و خودشان خرما میخوردند و به دست هر یکشان که تکه نانی میآمد، آن را به من میانداخت، و من حیا نموده آن را دوباره مسترد مینمودم، ولی او بدون دست زدن به آن، آن را به من باز میگردانید. هنگامی که برادرش مصعب برای ابویسر - او کسی بود که وی را اسیر نموده بود - آنچه را گذشت گفت: ابوعزیز به او گفت: ای برادر، سفارشت به من همین است؟! مصعب به او گفت: این برادرم است، نه تو. بعد مادرش از گرانترین فدیهای که یک قریشی به آن آزاد شده است پرسید، به او گفته شد: چهارهزار درهم، سپس چهارهزار درهم را فرستاد و او را به وسیله آن آزاد کرد [۱۹]- [۲۰].
واقدی از ایوب بن نعمان روایت میکند که گفت: در آن روز ابوعزیز بن عمیر - که برادر پدری و مادری مصعب بن عمیر سبود - دستگیر شد، و به دست مُحْرِزبن نضله [۲۱]افتاد، مصعب به محرز گفت: قیدش را شدید ساز، چون وی مادری در مکه دارد، که از مال زیادی برخوردار است. ابوعزیز به او گفت: ای برادر، سفارشت به من همین است؟ گفت: محرز برادرم است، نه تو. بعد از آن مادرش در مقابل رهایی وی چهار هزار فرستاد [۲۲]- [۲۳].
[۱۹] این چنین در البدایه (۳۰۷/۳) آمده است. [۲۰] مرسل. ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۲/ ۱۹۷). [۲۱] در اصل «فضله» آمده، که تصحیف میباشد. [۲۲] این چنین در نصب الرایه نوشته زیلعی (۴۰۳/۳) آمده است. [۲۳] بسیار ضعیف. در سند آن واقدی متروک است.