حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

خوف ابوذر، ابودرداء و ابن عمر

خوف ابوذر، ابودرداء و ابن عمر

ابونعیم [۱۵۲۲]از ابوذر سروایت نموده، که گفت: به خدا سوگند، اگر آنچه را من می‏دانم بدانید به زن‏های‌تان نزدیک نمی‏شوید، و بر بسترهای‏تان آرام نمی‏گیرید، به خدا سوگند، دوست دارم خداوند مرا روزی که آفرید درختی می‏آفرید که قطع می‏شد و میوه‏هایش خورده می‏شد!!. و ابونعیم [۱۵۲۳]از حزام بن حکیم روایت نموده، که گفت: ابودرداء سگفت: اگر بدانید که پس از مرگ) شما چه (می‏بینید، طعامی را به اشتها نمی‏خورید، و نوشیدنی را به اشتها نمی‏نوشید، و داخل خانه‏ای برای پناه بردن به سایه داخل نمی‏شوید، و حتماً به دشت‏هابیرون می‏روید، و بر سینه‏های خود می‏زنید، و بر نفس‏های خود گریه می‏کنید، و من دوست دارم درختی می‏بودم که قطع می‏شد و بعد خورده می‏شد. و نزد ابن عساکر از ابودرداء س [۱۵۲۴]، روایت است که گفت: دوست دارم گوسفندی برای اهل خود می‏بودم، و مهمانی بر آن‏ها گذر می‏کرد، و آنها به رگ‏های گردنم [کارد را] می‏گذرانیدند و مرا می‏خوردند و به دیگران می‏خورانیدند [۱۵۲۵].

[۱۵۲۲] الحلیه (۱۶۴/۱). [۱۵۲۳] الحلیه (۲۱۶/۱). [۱۵۲۴] چنانکه در الکنز (۱۴۵/۲) آمده. [۱۵۲۵] ابن سعد (۱۲/۴) از عبداللَّه بن عمر شروایت نموده، که گفت: دوست دارم که من این ستون می‏بودم.