على بن ابى طالب و شوهر دادن دخترش ام کلثوم به عمربن الخطاب ش
عبدالرزاق و سعیدبن منصور از ابوجعفر سروایت نموده، که گفت: عمر ساز علی سدخترش را خواستگاری نمود، علی گفت: وی کوچک است، و به عمر گفته شد: وی به این سخن ندادن او را اراده مینماید، بنابراین با او صحبت نمود، علی گفت: وی را نزدت میفرستم، اگر راضی شدی وی زنت است، بعد وی را نزد عمر فرستاد، و عمر ساق [پایش] را برهنه نمود، و او به وی گفت: رها کن، اگر امیرالمؤمنین نمیبودی در چشمت سیلی زده بودم [۱۷۶۵]. این چنین در الکنز (۲۹۱/۸) آمده است. و ابن عمر مقدسی از محمدبن علی مانند این را، چنان که در الإصابه (۴۹۲/۴) آمده، روایت کرده است. و نزد ابن سعد از محمد روایت است که: عمر ام کلثوم برا از علی خواستگار نمود، علی گفت: من دختران خود را برای پسران جعفر نگه داشتهام. عمر گفت: وی را به نکاح من درآور، به خدا سوگند، در روی زمین هیچ مردی نیست که کرامت و عزت وی را به آن اندازه حفظ کند که من حفظ میکنم. گفت: این کار را نمودم، آن گاه عمر نزد مهاجرین آمد و گفت: به من مبارکباد بگویی، و آنها برایش مبارکباد گفتند و پرسیدند: با کی ازدواج نمودهای؟ گفت: با دختر علی، پیامبر صگفته است: «هر نسب و سبب در روز قیامت قطع خواهد شد، مگر نسب و سبب من»، من پدرخانم وی بودم و این را نیز خواستم [۱۷۶۶]. و از طریق عطای خراسانی روایت است که: عمر به وی چهل هزار مهر داد. این چنین در الإصابه آمده است.
[۱۷۶۵] عبدالرزاق در مصنف خویش (۱۰۳۵۲). [۱۷۶۶] با مجموع طرق آن صحیح است. سعید بن منصور در سنن خود (۵۲۰- ۵۲۱) و ابن سعد در طبقات (۸/ ۴۶۳) و حاکم (۳/ ۱۴۲) نگا: الصحیحة (۱/ ۲۰۳).