خوف ابولبابه از خیانتش در برابر پیامبر صو قصه توبهاش
ابن اسحاق از پدرش از معبد بن کعب روایت نموده، که گفت: بنی قریظه را بیست و پنج شب محاصره نمودند، تا اینکه محاصره و قلعه بندی آنان را به مشکلات انداخت، و (خداوند) [۲۵۶]در قلبهایشان رعب و خوف انداخت، و رئیسشان کعب بن اسد [پیشنهاداتی را] به آنان عرضه داشت: یا اینکه ایمان بیاورند، یا زنان و پسران خود را بکشند و برای قتال بیرون شوند و یا در شب شنبه بر مسلمانان شبیخون زنند. آنان پاسخ دادند: نه ایمان میآوریم، نه هم شب شنبه را حلال میگردانیم، زندگی پس از پسران و زنان مان برای ما چه ارزشی دارد؟ بعد بهسوی ابولبابه بن عبدالمنذر سکه هم پیمان وی بودند [۲۵۷]، کسی را فرستادند و از وی درباره پایین آمدن به حکم پیامبر صمشورت خواستند، و ابولبابه به حلق خود اشاره نمود - یعنی ذبح شدن - بعد از آن پشیمان و نادم شد، و به طرف مسجد پیامبر صروی آورد، و خود را به آن بست تا اینکه خداوند توبهاش را پذیرفت [۲۵۸]- [۲۵۹]. و در البدایه [۲۶۰]از موسی بن عقبه متذکر شده، و در سیاق وی آمده است: گفتند: ای ابولبابه چه فکر میکنی و به چه چیز ما را دستور میدهی، چون ما توان جنگ را نداریم. آنگاه ابولبابه به دست خود طرف حلق خود اشاره نمود، و انگشتان خود را بر آن گذاشت و به آنان نشان میداد که میخواهند ایشان را به قتل برسانند. هنگامی که ابولبابه برگشت، به شدت پشیمان شد، و دانست که دچار فتنه بزرگی شده است، و گفت: به خدا سوگند، تا آن وقت به روی پیامبر خدا صنگاه نمیکنم، که برای خداوند توبه خالص نکنم و خداوند آن را از نفس من نداند. آن گاه به مدینه برگشت، و دست خود را به ستونی از ستونهای مسجد بست، گمان میکنند، که وی تقریباً بیست شب در آنجا بسته بود، و پیامبر خدا صوقتی که ابولبابه از وی ناپدید شد گفت: «آیا ابولبابه از حلفای خود فارغ نشده است؟» در آن موقع عمل وی به پیامبر صخبر داده شد، وی فرمود: «بعد از من وی را فتنهای رسیده است، اگر نزدم میآمد برایش مغفرت میخواستم، چون این کار را نموده است، تا حکم خداوند درباره وی آن طوری که میخواهد، من او را از جایش حرکت نمیدهم». ابن کثیر میگوید: این چنین این را ابن لهیعه از ابوالاسود از عروه روایت نموده، و این چنین این را محمدبن اسحاق در مغازی خود متذکر شده است.
[۲۵۶] به نقل از ابن هشام. [۲۵۷] ابولبابه قبل از مسلمان شدن با ایشان هم پیمان بود. م. [۲۵۸] این چنین در فتح الباری (۲۹۱/۷) آمده است. [۲۵۹] ضعیف. ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۳/ ۱۴۲) که مرسل است و همچنین در سند آن مفید بن کعب است که مقبول است: التقریب (۲/ ۲۶۲) یعنی اگر متابعه شود. میگویم: البته این طرق دیگری نیز دارد. آلبانی در مورد آن در تحقیق فقه السیره غزالی سکوت کرده است: ص ۳۳۵. [۲۶۰] البدایه (۱۱۹/۴).