قصه ابن عمر با طفیل در این باره
ابونعیم [۸۳۵]از طفیل بن ابی بن کعب روایت نموده، که: وی نزد عبداللَّه بن عمر بمیآمد و با وی صبحگاهان به بازار میرفت، میگوید: و وقتی که به طرف بازار میرفتیم، عبداللَّه بن عمر ببر هر سوداگر و تاجر ومسکین و بر هر شخصی که میگذشت، به وی سلام میداد، (طفیل میگوید: روزی نزد عبداللَّه بن عمر بآمدم، و او مرا با خود به طرف بازار برد) [۸۳۶]گفتم: در بازار چه میکنی، در حالی که تو برای خرید و فروش نمیایستی، و از چیزهای فروشی نمیپرسی، و قیمت آن را جویا نمیشوی و در مجلسهای (بازار) نمینشینی - میگوید: به او گفتم: اینجا بنشین با هم صحبت میکنیم - عبداللَّه به من گفت: ای ابوبطن - طفیل شکم بزرگی داشت - ما فقط به خاطر سلام میرویم، با هر کس که روبرو شدی به او سلام بده [۸۳۷]. مالک این را از طفیل بن ابی بن کعب به مانند آن روایت نموده است. و در روایتی آمده: ما فقط به خاطر سلام میرویم، برای کسی که با ما روبرو شد سلام میدهیم. چنان که در جمع الفوائد (۱۴۱/۲) آمده است. و بخاری این را در الأدب (ص۱۴۸) از طفیل بن ابی به مانند آن روایت نموده است.
[۸۳۵] الحلیه (۳۱۰/۱). [۸۳۶] به نقل از الأدب المفرد. [۸۳۷] صحیح موقوف. مالک در موطا (۲/ ۹۶۱) بخاری در ادب المفرد (۱۰۰۶) آلبانی آن را در صحیح الادب (۷۵۳) صحیح دانسته است.