حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه ابن عمر با طفیل در این باره

قصه ابن عمر با طفیل در این باره

ابونعیم [۸۳۵]از طفیل بن ابی بن کعب روایت نموده، که: وی نزد عبداللَّه بن عمر بمی‏آمد و با وی صبحگاهان به بازار می‏رفت، می‏گوید: و وقتی که به طرف بازار می‏رفتیم، عبداللَّه بن عمر ببر هر سوداگر و تاجر ومسکین و بر هر شخصی که می‏گذشت، به وی سلام می‏داد، (طفیل می‏گوید: روزی نزد عبداللَّه بن عمر بآمدم، و او مرا با خود به طرف بازار برد) [۸۳۶]گفتم: در بازار چه می‏کنی، در حالی که تو برای خرید و فروش نمی‏ایستی، و از چیزهای فروشی نمی‏پرسی، و قیمت آن را جویا نمی‏شوی و در مجلس‏های (بازار) نمی‏نشینی - می‏گوید: به او گفتم: اینجا بنشین با هم صحبت می‏کنیم - عبداللَّه به من گفت: ای ابوبطن - طفیل شکم بزرگی داشت - ما فقط به خاطر سلام می‏رویم، با هر کس که روبرو شدی به او سلام بده [۸۳۷]. مالک این را از طفیل بن ابی بن کعب به مانند آن روایت نموده است. و در روایتی آمده: ما فقط به خاطر سلام می‏رویم، برای کسی که با ما روبرو شد سلام می‏دهیم. چنان که در جمع الفوائد (۱۴۱/۲) آمده است. و بخاری این را در الأدب (ص۱۴۸) از طفیل بن ابی به مانند آن روایت نموده است.

[۸۳۵] الحلیه (۳۱۰/۱). [۸۳۶] به نقل از الأدب المفرد. [۸۳۷] صحیح موقوف. مالک در موطا (۲/ ۹۶۱) بخاری در ادب المفرد (۱۰۰۶) آلبانی آن را در صحیح الادب (۷۵۳) صحیح دانسته است.