اجازه خواستن پسر عبداللَّه بن ابى در کشتن پدرش
بزار از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صروزی از نزد عبداللَّه بن ابی [۶]در حالی عبور نمود، که در سایه قلعهای نشسته بود، ابی گفت: ابن ابی کبشه بر ما غبار راه را ریخت. آن گاه پسرش عبداللَّه بن عبداللَّه سگفت: ای پیامبر خدا صسوگند به ذاتی که به تو عزت داده است، اگر خواسته باشی سرش را برایت میآورم؟ گفت: «نه، ولی با پدرت نیکی کن، و صحبتش را نیکو دار!!» [۷]. هیثمی [۸]میگوید: این را بزار روایت نموده، و رجال آن ثقهاند. و نزد طبرانی از عبداللَّه بن عبداللَّه روایت است که او از پیامبر خدا صاجازه قتل پدرش را خواست، ولی پیامبر خدا صفرمود: «پدرت را نکش».
و نزد ابن اسحاق از عاصم بن عمر بن قتاده روایت است که: عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابی بن سلول سنزد پیامبر خدا صآمدوگفت: ای پیامبر خدا، من خبر شدم که میخواهی عبداللَّه بن ابی را نظر به چیزهایی که از وی به تو رسیده است، به قتل رسانی. اگر این کار را انجام میدهی، به من دستور بده تا سرش را برایت بیاورم. به خدا سوگند، خزرج میداند که در آن کسی به پدرش نیکوتر از من نمیباشد، و اگر به خاطر کشتن وی غیر از من کسی را دستور بدهی و او را به قتل برساند، در آن صورت من از این میترسم که نفسم مرا به این اجازه ندهد که به قاتل عبداللَّه بن ابی و رفت و آمد او در میان مردم نظاره کنم، و به این لحاظ او را بکشم، و در این صورت مؤمنی را در بدل کافری کشته باشم، و داخل آتش شوم. پیامبر خدا صفرمود: «بلکه بر وی رحم و مهربانی مینماییم و تا وقتی که با ما باقی است حسن صحبتش را نیز مراعات میکنیم» [۹]- [۱۰].
و طبرانی از اسامه بن زید بروایت نموده، که گفت: هنگامی که پیامبر خدا صاز بنی مصطلق بازگشت، پسر عبداللَّه بن ابی سبرخاست و شمشیر را بر پدرش از نیام برآورده گفت: به خدا سوگند، تا آن وقت این را در نیام نمیاندازم، که بگویی: محمد عزتمند، و من ذلیل هستم! گفت: وای بر تو، محمد عزتمند و من ذلیل هستم. این خبر به پیامبر خدا صرسید و خوشش آمد، و از وی به خاطر آن تشکر نمود [۱۱]- [۱۲].
[۶] این همان عبداللَّه ابن ابی ابن سلول منافق مشهور است. م. [۷] صحیح. بزار (۲۷۰۸) نگا: المجمع (۹/ ۳۱۸). [۸] هیثمی (۳۱۸/۹). [۹] این چنین در البدایه (۱۵۸/۴) آمده است. [۱۰] مرسل. ابن اسحاق در سیره ابن هشام (۳/ ۱۱۸) طبری در تفسیر (۲۸/ ۷۶) بیهقی در الدلائل (۴/ ۲۲) که اسناد آن تا عاصم صحیح است. [۱۱] هیثمی (۳۱۸/۹) میگوید: در این حدیث محمدبن حسن بن زباله آمده و ضعیف میباشد. و ابن شاهین به اسناد حسن از عروه روایت نموده، که گفت: حنظله بن ابی عامر و عبداللَّه بن عبداللَّه بن ابی بن سلول بدر کشتن پدرانشان از پیامبر خدا صاجازه خواستند، ولی پیامبر صآنها را از این عمل منع نمود. این چنین در الإصابه (۳۶۱/۱) آمده است. [۱۲] ضعیف. چنانکه هیثمی (۹/ ۳۱۸) گفته است.