حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

بردبارى پیامبر صدر مقابل یهودیى که وى را جادو نموده بود

بردبارى پیامبر صدر مقابل یهودیى که وى را جادو نموده بود

احمد از زیدبن ارقم سروایت نموده، که گفت: مردی از یهود پیامبر صرا جادو نمود، وی روزهایی را به این سبب مریض به سر برد، می‏گوید: آن گاه جبرئیل ÷نزدش آمد و گفت: مردی از یهود تو را جادو نموده است، و گرهی را برایت در چاه فلان و فلان بسته است، کسی را به‌سوی آن بفرست تا آن را برایت بیاورد. پیامبر خدا صعلی (رضی اللَّه تعالی عنه) را فرستاد، و او آن را بیرون کشید و نزد پیامبر صآورد و آن را باز نمود، می‏گوید: بعد پیامبر خدا صبرخاست، و گویی از ریسمانی رها شد، و پیامبر صآن را برای آن یهودی متذکر نشد، و نه هم آن یهودی آن را در روی پیامبر صتا درگذشت وی دید [۱۱۴۴]: این را نسائی هم روایت نموده است.

و نزد بخاری از عایشه سروایت است که گفت: پیامبر خدا صجادو شده بود، حتی می‏دید که نزد زن‏ها می‏آید و در صورتی که نزدشان نمی‏آمد - سفیان [۱۱۴۵]می‏گوید: وقتی اینطور باشد، این از شدیدترین انواع جادو است - وی صگفت: «ای عایشه آیا دانستی که خداوند در آنچه از وی فتوا خواسته بودم به من فتوا داد، دو مرد نزدم آمدند، یکی از آن‏ها نزد سرم و دیگری نزد پاهایم نشستند، آن کس که نزد سرم بود، به دیگری گفت: این مرد را چه شده است؟ گفت: جادو شده است، پرسید: کی وی را جادو نموده است؟ گفت: لبیدبن اعصم - مردی از بنی زریق که هم پیمان یهود و منافق بود - ، گفت: در چه؟ پاسخ داد: در شانه، و موی فروریخته بر اثر شانه، پرسید، در کجا؟ گفت: در لای شکوفه و میوه نورس خرما البته مذکر آن، و در زیر تخت سنگی [۱۱۴۶]در چاه ذروان» [۱۱۴۷]. می‏گوید: آن گاه به آن چاه آمد و آن را بیرون کشید و گفت: این همان چاهی است که به من نشان داده شد، و گویی آبش مخلوط با حنا است، و درختان خرمایش سرهای شیطان‏ها. می‏گوید: آن را بیرون آورد، گفتم چرا آن را آشکار نساختی؟ گفت: «خداوند مرا شفا بخشید، و خوب نمی‏بینم بر یکی از مردم شر را برانگیزم» [۱۱۴۸]، این را مسلم و احمد نیز روایت نموده‏اند. و نزد احمد همچنان از عایشه لروایت است که گفت: پیامبر صشش ماه درنگ نمود و می‏پنداشت که می‏آید ولی نمی‏آمد، سپس دو ملک نزدش آمدند... و حدیث رامتذکر شده است [۱۱۴۹].

[۱۱۴۴] صحیح. احمد (۴/ ۳۶۷) نسائی (۷/ ۱۱۲). [۱۱۴۵] یکی از راویان. [۱۱۴۶] تحته سنگی که آن را بعد از حفر چاه درپایان آن می‏گذارند تا به شکل بارز و برجسته در آنجا باشد، که اگر خواستند چاه را پاک کننده بر آن بنشیند. و گفته شده: تخته سنگی است که بر سر چاه می‏باشد تا آبکش بر روی آن بایستد. [۱۱۴۷] چاهی از بنی زریق در مدینه. [۱۱۴۸] بخاری (۵۷۶۶) مسلم (۲۱۸۹) احمد (۶/ ۵۷). [۱۱۴۹] این چنین در تفسیر ابن کثیر (۵۷۴/۴) آمده است.