معاشرت پیامبر صبا یک غلام حبشى و ابن مسعود
طبرانی، بزار، ابن السنّی، ابونعیم و سعیدبن منصور از عمر سروایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر صدر حالی وارد شدم، که غلام حبشی وی پشتش را میفشرد، گفتم: ای رسول خدا، آیا از چیزی شکایت داری؟ گفت: «دیشب مرا شتر انداخت» [۱۸۱۴]. این چنین در الکنز (۴۴/۴) آمده است. و ابن سعد [۱۸۱۵]از قاسم بن عبدالرحمن روایت نموده، که گفت: عبداللَّه) بن مسعود (سکفشهای رسول خدا صرا میپوشانید، بعد از آن پیش روی وی با عصا میرفت، و وقتی به جای نشستن خود میآمد، کفشهای وی را میکشید و آنها را در بازوان خود داخل مینمود و عصا را به او میداد، و وقتی که رسول خدا صمیخواست برخیزد کفشهای وی را در پایش مینمود، و با عصا در پیش روی وی حرکت مینمود، و قبل از رسول خدا صداخل حجره میشد. ونزد وی همچنان از ابوملیح روایت است که گفت: وقتی که رسول خدا صغسل مینمود عبداللَّه برایش پرده میگرفت، و وقتی که خواب مینمود بیدارش میکرد، و وقتی جایی میرفت فقط وی همراهش میرفت.
[۱۸۱۴] ضعیف. بزار (۲۴۴۵). [۱۸۱۵] ۱۵۳/۳.