آنچه میان ابوبکر و میان سلمان، صهیب و بلال شدر ارتباط با ابوسفیان اتفاق افتاد
مسلم [۵۱۱]از عائذ بن عمرو روایت نموده که: ابوسفیان با تنی چند از نزد سلمان، صهیب و بلال شگذشت، آنها گفتند: شمشیرهای خدا جای خود را در گلوی دشمن خدا نگرفتند. میگوید: ابوبکر سگفت: آیا این را برای شیخ قریش و سید ایشان میگویید؟ بعد نزد پیامبر صآمد و به او خبر داد، پیامبر صفرمود: «ای ابوبکر ممکن است ایشان را به خشم آورده باشی؟! اگر ایشان را به خشم آورده باشی به درستی که پروردگارت را به خشم آوردهای»، آن گاه ابوبکر سنزد آنها آمد و گفت: ای برادرانم، آیا من شما را به خشم آوردم؟ گفتند: نه، خداوند برایت مغفرت کند ای برادر [۵۱۲]- [۵۱۳].
و ابن عساکر از صهیب سروایت نموده که: ابوبکر سبا اسیری که داشت و برای وی از رسول خدا صامان میخواست، در حالی گذشت که صهیب در مسجد نشسته بود، صهیب به ابوبکر سگفت: این که با توست کیست؟ گفت: اسیر من از مشرکین که از پیامبر خدا صبرایش امان میخواهم. صهیب گفت: در گردن این جای شمشیر بود [۵۱۴]، و ابوبکر سخشمگین شد. آن گاه پیامبر صوی را دید و گفت: «چرا غضبناک میبینمت؟» گفت: با این اسیرم از نزد صهیب گذشتم، و گفت: در گردن این جای شمشیر بود، پیامبر صگفت: «ممکن است وی را اذیت نموده باشی؟» گفت: نخیر، به خدا سوگند، پیامبر صافزود: «اگر وی را اذیت نموده باشی، خدا و پیامبرش را اذیت نمودهای» [۵۱۵].
[۵۱۱] ۳۰۴/۲. [۵۱۲] این را ابونعیم در الحلیه (۳۴۶/۱ و ابن عبدالبر در الاستیعاب (۱۸۱/۲) از عائذبن عمرو به مانند آن روایت نمودهاند. [۵۱۳] مسلم (۲۵۰۴). [۵۱۴] یعنی قابل این بود که با شمشیر در گردنش زده میشد و از بین میرفت. م. [۵۱۵] این چنین در کنزالعمال (۴۹/۷) آمده است.