عبداللَّه بن عمر و عزت نمودن اعرابیى که پدرش رفیق عمر بود
ابوداود، ترمذی و مسلم از ابن عمر بروایت نمودهاند که: وی خری داشت که چون راهی مکه میشد، و از سواری شتر خسته میشد، برای راحتی بر آن سوار میگردید، و دستاری داشت که آن را به سر خود میبست، روزی در حالی که بر همان خر سوار بود، اعرابیی از پهلویش گذشت، ابن عمر بگفت: آیا تو فلان بن فلان نیستی؟ گفت: بلی، آن گاه خر را به وی داد و گفت: این را سوار شو، و دستار را به او داد و گفت: این را بر سر خود ببند، بعضی از رفیقهای وی به او گفتند: خدا مغفرتت کند! خری را که خودت بر آن بخاطر راحتی سوار میشدی، و دستاری را که بر سر میبستی به این اعرابی دادی؟! گفت: من از پیامبر صشنیدم که میگفت: «از بهترین نیکیها ارتباط مرد با دوستان پدرش بعد از مرگ اوست»، و پدر این دوست عمر سبود [۹۱۵]. این چنین در جمع الفوائد (۱۶۹/۲) آمده است، و آن را بخاری در الأدب (ص ۹) به مانند این مختصراً روایت نموده، و در حدیث وی آمده: بعضی از کسانی که با وی بودندگفتند: آیا دو درهم او را کفایت نمیکند؟! گفت: پیامبر صگفته است: «دوستی پدرت را نگاه دار، و آن را قطع مکن، که خداوند نورت را خاموش میکند» [۹۱۶].
[۹۱۵] مسلم (۲۵۵۲) ابوداوود (۵۱۴۳) ترمذی (۱۹۰۳). [۹۱۶] ضعیف. بخاری در ادب المفرد (۴۰) آلبانی آن را در ضعیف الادب (ص ۲۳) ضعیف دانسته است.