معاشرت پیامبر صبا عایشه
ابن عدی و ابن عساکر از عایشه لروایت نمودهاند که: پیامبر صنشسته بود و صدا و غوغای مردم و اطفال را شنید، ناگهان متوجه شد که زن حبشیی رقص میکند، و مردم در اطرافش قرار دارند، گفت: «ای عایشه بیا و ببین»، آن گاه گونهام را بر شانههای وی گذاشتم، و از میان شانه و سرش نگاه مینمودم، وی صمیگفت: «ای عایشه سیر نشدی؟» میگفتم: نخیر، تا منزلتم را نزدش ببینم، و او را دیدم که در میان قدمهایش دم راستی مینمود، آن گاه عمر ظاهر شد، و مردم و اطفال پراکنده و متفرق شدند، رسول خدا صفرمود: «شیطانهای انس و جن را دیدم که از عمر فرار نمودند»... و حدیث را متذکر شده [۱۷۸۸]. چنان که در المنتخب (۳۹۳/۴) آمده است. و نزد بخاری و مسلم [۱۷۸۹]، روایت است که عایشه گفت: سوگند به خدا، پیامبر صرا دیدم که بر دروازه حجرهام میایستاد و حبشیها با حربهها در مسجد بازی مینمودند، و رسول خدا صمرا با چادر خود میپوشانید تا از میان گوش و گردن وی به بازی آنها نگاه کنم، بعد از آن به خاطر من میایستاد، به حدی که این من میبودم که منصرف میشدم، حالا شما خودتان اندازه و مقدار [ایستادن] یک دختر نوسن و حریص به بازی را اندازهگیری کنید [۱۷۹۰].
[۱۷۸۸] صحیح. ترمذی (۳۶۹۱) آلبانی آن را در «صحیح الترمذی» (۲۹۱۴) صحیح دانسته. ذهبی آن را در «سیر اعلام النبلاء» (۲/ ۳۶۷) ذکر کرده و گفته است: خارج ابن عبدالله، ابن عدی دربارهاش گفته است: لابأس به (ایرادی ندارد) /. نگا: الکامل (۳/ ۹۲۱). [۱۷۸۹] چنان که در المشکوه (ص۲۷۲) آمده. [۱۷۹۰] بخاری (۹۰۹۰) در کتاب النکاح و مسلم در العیدین (۸۹۲).