گفتاری مختصر در مورد فتوا و احکام آن
تعریف فتوا: الفَتْوی و الفُتیا: «ذكر الحُكْم المسؤول عنه للسائل» [۸]، أو«هي جواب الـمفتي» [۹] فتوا و فتیا: «بیان حکم سؤال برای سائل» و یا فتوا، «عبارت است از جواب مفتی به سائل و مستفتی».
با این توضیح، فتوا شامل پاسخ به سؤالات شرعی و غیر شرعی است، که منظور ما پاسخ به سؤالات شرعی میباشد.
يقال: «أفتاهُ في المسألة يفتيه: إذا أجابه. والاسم: الفتوی» [۱۰].
گفته میشود: در مسألهای به او فتوا داد، در موردی به او فتوا میدهد، زمانی که جواب او را بدهد.
جایگاه خطیر فتوا: فتوا دارای جایگاه ارزشمند اسلامی از امور دینی و وظایف خطیر شرعی است؛ «حكم الله تعالى الـمتعلِّقُ بأفعال الـمتكلِّفين» [۱۱] که مفتی با فتوای خویش مبلِّغ و سخنگوی رب العالمین است، مفتی در امور شریعت و دین الهی مورد اعتماد مردم است؛ که این مهمّ مقتضی امانت داری و صداقت است؛ از این رو است که: علما و مفتیان وارثان پیامبران میباشند، مبین احکام دین از جانب رب العالمین هستند، بین خداوند و بندگان در تبلیغ واسطه هستند.
علامه محمد بن المنکدر میگوید: «العالـم بين الله وخلقه، فلينظر كيف يدخل بينهم» [۱۲]، عالم دین واسطهای بین خداوند و مردم است، باید بیمناک واندیشناک باشد که چگونه به این وظیفه عمل میکند.
علامه نووی میگوید: بدانکه جایگاه افتا بسیار خطیر و رفیع است، جایگاه افتاء دارای فضیلت بسیار بزرگی است؛ زیرا مفتی وارث انبیا علیهم الصلاة والسلام است، عمل فتوا فرض کفایهای است که مفتی در آن انجام وظیفه میکند، اما باید متوجه شد که هر آن احتمال خطا و لغزش وجود دارد. بر این اساس گفتهاند: المفتی موقّع عن الله تعالى، مفتی از جانب خداوند امضا میدهد - یعنی سخنگوی دین الهی است. علامه ابن قیم الجوزیة شاگرد ارشد ابن تیمیه در مورد جایگاه مفتی و مسئولیت آن میگوید: مادامی که جایگاه و فضیلت کسی که بعنوان سخنگو و امضا کننده از طرف پادشاه مطرح است قابل انکار نیست و همگان به قدر و منزلت او معترف هستند و فوق العاده به آن افتخار میکنند، چگونه است احترام و جایگاه کسی که سخنگوی دین الهی است و احکام خداوند را بیان نموده و امضا میکند که پروردگار و پادشاه آسمآنها و زمین است؟!.
کسی که در جایگاه افتا و قضاوت کار میکند باید آمادگی لازم برای این کار را داشته باشد و ملزومات آن را فراهم آورد، و از طرفی به قدر و منزلت جایگاهی که در آن قرار دارد واقف باشد، و از بیان حق و سختیهای آن نهراسد؛ زیرا خداوند او را نصرت میکند و هدایتش میکند؛ جایگاه فتوا آنقدر بلند مرتبه است که خداوند خود را در مقام فتوا قرار داد و میفرماید: ﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ﴾ [النساء: ۱۲۷]. «از تو درباره زنان سوال میکنند و نظر میخواهند. بگو: خداوند درباره آنان به شما پاسخ میگوید، و برای شما روشن میسازد آنچه را که در قرآن (در زمینه میراث ایشان) تلاوت میگردد».
از لحاظ شرافت و ارزش جایگاه فتوا همان بس که پروردگار خود را در آن مقام قرار داده و فرموده: ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ [النساء: ۱۷۶]. «از تو فتوا میخواهند، بگو: خداوند در (این باره که مشهور است به) کلاله برایتان حکم صادر میکند».
مفتی باید بداند در مقام فتوا نائب چه کسی است، و بداند که از این مسئولیت مورد بازخواست قرار میگیرد و در حضور پروردگار باید پاسخگو باشد [۱۳].
بزرگان دین و سلف امت از صدور فتوا حذر میکردند.
عادت و مرام سلف صالح و پیشکسوتان نیکو سیرت بر این بود که خود را در مقام صدور فتوا قرار نمیدادند، از جمله: عالم فرزانه عبدالرحمن بن أبی لیلی میگوید: یکصد و بیست نفر از اصحاب پیامبر و از انصار را مشاهده کردم که هرگاه از یکی از آنان سؤالی میشد، سائل را به دیگری ارجاع میداد و آن یکی به دیگری تا اینکه سائل به نفر اول باز میگشت [۱۴].
همچنین میگوید: من در این مسجد بیست نفر از اصحاب پیامبر، از انصار را ملاقات نمودم که هرگاه یکی از آنان حدیثی را بیان مینمود و یا از او سؤالی میشد دوست داشت یکی دیگر از اصحاب آن حدیث را بیان مینمود و یا به آن مسئله جواب میداد [۱۵].
عطاء بن سائب میگوید: شخصیت هایی را ملاقات نمودم که هرگاه از آنان مسئلهای پرسیده میشد در مقام پاسخ، لرزه براندام میشدند [۱۶].
و روي الأعمش، عن أبي وائلٍ شقيق بن سلمة؛ قال: قال عبدالله بن مسعود: «من افتي الناس في كل ما يستفتونه فهو مجنون» عبدالله بن مسعود فرموده: کسی که به همه سؤالات پاسخ میدهد مجنون است [۱۷].
أعمش میگوید: پس از بیان این روایت ابن عتیبه خطاب به من گفت: اگر قبلاً این سخن را از تو شنیده بودم در بسیاری از مسائل که فتوا داده ام فتوا نمیدادم. از ابن عباس هم مانند قول ابن مسعود روایت شده است [۱۸].
ابو حصین عثمان بن عاصم میگوید: اگر چیزی از آنان پرسیده میشد جواب میدادند؛ اما عمر ابن خطاب برای جواب مسائل اصحاب بدر را جمع مینمود [۱۹]. مالک ابن انس میفرمود: هرگاه از کسی سؤالی پرسیده شد، قبل از جواب خود را در برابر بهشت یا جهنم قرار دهد آنگاه جواب دهد که اگر در برابر جوابش گرفتار جهنم شد چگونه خود را نجات دهد [۲۰].
امام نووی میگوید: صَیمَری و خطیب گفتهاند: کسی که به صدور فتوا از خود علاقه نشان دهد و خود را از دیگران پیشتاز کند، توفیق شامل حالش نمیشود و سرانجام پریشان خواهد شد، اما اگر کسی به صدور فتوا بیرغبت بوده و علاقه مند نباشد و چون در معرض استفتاء قرار گرفت آن را به دیگران ارجاع دهد از جانب خداوند توفیق نصیبش میشود، و اکثراً به جواب صحیح دست پیدا میکند. این دو بزرگوار به این حدیث پیامبر استدلال نمودهاند که فرموده: «لاتسألِ الإمارةَ فإنك إن أعطِيتَها عن مسألةٍ أو كِلتَ إليها، وإن أُعطِيتَها عن غير مسألة أُعِنتَ عليها» [۲۱] و [۲۲] «خواهان امارت نباش؛ زیرا اگر در صورتی به آن برسی که خواهانش بودهای کارت به خودت واگذاشته میشود و اگر بدون تمایل به تو سپرده شود (از جانب خداوند یاری خواهی شد».
صفات مفتی: امام نووی میگوید: «شایسته است که مفتی ظاهری متقی داشته باشد، از لحاظ ظاهری و باطنی فردی متدین باشد. یکی از خصوصیات بارز امام مالک این بود که حتی به اموری پایبند بود و عمل میکرد که دیگران را به آن الزام نمیکرد و میگفت: زمانی شخص عالم دین محسوب میشود که در عملکرد خویش به اموری پایبند باشد که دیگران را به آن ملزم نمیکند؛ اموری جزئی و معمولی که هرگاه آن را ترک دهد گناهکار نمیشود، ایشان همین موضوع را از استاد خودش ابن ابی عبدالرحمن معروف به ربیعة الرأی نقل مینمود [۲۳]. از صفات مفتی آن است که دچار تلبیس ابلیس نشود از نیرنگهای شیطانی خود را کاملاً بر حذر دارد ترفندهائی که شیطان با آن فقها را میفریبد؛ مواردی که ابن الجوزی ذکر نموده و گفته: از جمله تلبیسات ابلیسی برای فقها آن است که برای آنان چنان وانمود میکند که علم شرعی تنها فقه است و چون نزد فقیهی از محدثی سخن به میان آید، میگوید: محدّث چیزی نمیفهمد؛ و چنین فقهائی فراموش نمودهاند که حدیث، اصل است. اگر برای فقهاء سخنی ذکر شود که به سبب آن دل نرم میشود و قساوت قلب را از بین میبرد میگویند: این از گفتار واعظان و مبلغان است.
از جمله تلبیسات ابلیسی برای مفتیان این است که در اموری فتوا دهند که هنوز به جایگاه آن نرسیدهاند، و چه بسا که فتوایشان معارض با نصوص باشد، اگر با اموری که مشکل هستند توقف نمایند و فتوا صادر نکنند بهتر است [۲۴].
[۸] «أنیس الفقهاء» للقونوی (۱/۳۰۹)، وانظر: «المصباح المنیر» (ص۲۳۹/فتی)، و «فیض القدیر» للمناوی (۱/۱۵۸)، و مقالاً لمحمد بن شاکر الشریف فی شبکة «صید الفوائد» تحت هذا الرابط: http://saaid.net/Doat/alsharef/۳.htm [۹] «التعاریف» للمناوی ص (۵۵۰). [۱۰] «لسان العرب» (۵/۳۳۴۸)، (فتا). [۱۱. «التعریفات» للجرجانی ص (۱۲۳). [۱۲] أخرجه البیهقی فی «المدخل الی السنن» (۸۲۱)، و الخطیب البغدادی فی «الفقیه و المتفقه» (۲/۳۵۴)، و من طریق البیهقی أخرجه ابن عساکر فی «تاریخ دمشق» (۳۳/۳۶۱). [۱۳] اعلام الموقعین (۱/۱۰-۱۱). [۱۴] اخرجه یعقوب بن سفیان فی «المعرفة و التاریخ» (۳/۱۱۵)، و الخطیب فی «تاریخ بغداد» (۱۳/۴۱۲). [۱۵] اخرجه ابن المبارک فی «الزهد» (۵۸)، والدارمی فی «سننه» (۱۳۵)، و یعقوب بن سفیان فی «المعرفة و التاریخ» (۳/۱۱۴)، و ابن حبان فی «الثقات» (۹/۲۱۵)، و ابن عساکر فی «تاریخ دمشق» (۳۶/۸۷). [۱۶] اخرجه یعقوب بن سفیان فی «المعرفة و التاریخ» (۳/۱۱۵). [۱۷] أخرجه أبو یوسف فی «الآثار» (۹۰۳)، والدارمی فی «سننه» (۱۷۱)، و البغوی فی «الجعدیات» (۳۲۰)، و الطبرانی فی «المعجم الکبیر» (۹/۱۸۸) رقم (۸۹۲۴)، و ابن بطة فی «إبطال الحیل» (ص۶۵-۶۶)، و الهروی فی «ذم الکلام» (۲۷۵)، و البیهقی فی «المدخل إلی السنن» (۷۹۸)، والخطیب فی «الفقیه والمتفقه» (۲/۴۱۶-۴۱۷)، وابن عبدالبر فی «جامع بیان العلم و فضله» (۲/۵۵ و۱۶۴-۱۶۵). [۱۸] اخرجه البیهقی فی «المدخل إلی السنن» (۷۹۹) و ابن عبدالبر فی «جامع بیان العلم و فضله» (۲/۱۶۴). [۱۹] اخرجه ابن بطه فی «إبطال الحیل» (ص۶۲)، و البیهقی فی «المدخل إلی السنن» (۸۰۳). [۲۰] أدب المفتی و المستفتی (۷۹- ۸۰). [۲۱] أخرجه البخاری (۶۶۲۲)، ومسلم (۱۶۵۲). [۲۲] «آداب الفتوی» (ص۱۷). [۲۳] «آداب الفتوی» (ص۱۸-۱۹). [۲۴] تلبیس ابلیس (ص۱۴۷).