[۱۴] منع افراد مذهبی از اختلاف
گفتاری در مورد جماعت تبلیغ
س: نصیحتتان دربارهی جوانان ملتزمی که از دیگران دوری میجویند و در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، چیست؟ همچنین نظرتان دربارهی تعدد گروهها و احزاب معاصر چیست؟ آیا مرا به همکاری با جماعت تبلیغ و تشکیل با آنها توصیه و تشویق میکنید؟
ج: شکی نیست که آن چه در میان جوانان ملتزم رخ داده از تفرقه و گمراه دانستن دیگران و احساس دشمنی با کسانی که مخالف راه و روش آنها هستند، باعث تأسف واندوه است و چه بسا که منجر به شکستی بزرگ گردد و این گونه تفرقهها باعث شادمانی شیاطین جنی و انسی میگردد؛ چرا که شیاطین دوست ندارند اهل خیر در مسایل به اجماع برسند، بلکه آرزو دارند که بینشان تفرقه باشد. آنها خوب میدانند که تفرقه باعث درهم شکستن قدرتی است که با التزام و روآوردن به الله تعالی به دست میآید. آیات الهی در اینباره راهنمای ماست: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ﴾ [الأنفال: ۴۶]. «در میان خود اختلاف و) کشمکش نکنید که (اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان میشوید و شکوه و هیبت شما از میان میرود».
و میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾ [آل عمران: ۱۰۵]. «و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (آنهم) پس از آن که نشانههای روشن الله جل جلاله به آنان رسید».
و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾ [الأنعام: ۱۵۹]. «بیگمان کسانی که آیین (یکتا پرستی) خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی».
﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾ [الشوری: ۱۳]. «الله تعالی آیینی را برای شما مؤمنان بیان داشته و روشن نموده، که آن را به نوح توصیه کرده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم. (به همه آنان سفارش نمودم که اصول) دین را پا برجا دارید و در آن تفرقه نکنید و اختلاف نورزید».
الله تعالى ما را از تفرقه نهی نموده و عواقب وخیمآن را گوشزد کرده است. لازم است که ما ملتی یگانه باشیم و گامهایمان یکی باشد چرا که تفرقه باعث فساد و پراکندگی و تشتت آرا و ضعف امت اسلامی میگردد.
بین اصحاب هم اختلاف بوده است اما باعث تفرقه و کینه و دشمنی بین آنان نشده است؛ حتی در زمان رسول الله ج هم اختلاف بینشان بوجود آمد، زمانی که رسول الله ج از غزوهی احزاب (خندق) فراغت یافت، جبرئیل آمد و به ایشان گفت که بسوی بنی قریظه که پیمان شکنی کرده بودند، حرکت کنند.
رسول الله ج به اصحاب فرمود: «لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ العَصرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ» [۱۱۲۸]. «کسی نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه»!.
بنابراین صحابه از مدینه بسوی بنی قریظه حرکت کردند. وقت نماز عصر فرا رسید، بعضی گفتند: نماز نمیخوانیم مگر در بنی قریظه، حتی اگر خورشید غروب کند، چرا که رسول الله ج فرموده: «لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ العَصرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ». «کسی نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه»!.
و ما میگوییم: - سمعنا و اطعنا- گروهی نیز گفتند: منظور رسول الله ج اقدام به این کار و سرعت بخشیدن به حرکت بوده است و از ما نخواسته است تا نماز را به تأخیر بیندازیم. این مسئله به گوش رسول الله ج رسید؛ اما ایشان بدونهیچ گونه برخورد با کسی، هیچ یک از آنها را به خاطر برداشتشخصی، توبیخ نکرد و مسلمانان نیز به خاطر این اختلاف رأی در استنباط از حدیث رسولالله ج متفرق نشدند؛ بنابراین ما هم نباید متفرق شویم و لازم است که امتی یگانه باشیم.
اما زمانی که تفرقه ایجاد میشود میگویند: این سلفی است! این اخوانی است! این تبلیغی است! این سنی است! این مقلد است! و این فلان و این فلان است! که این خطری است بسیار بزرگ. امیدی که ما از بیداری اسلامیداریم از بین خواهد رفت. حال که میدانیم در این بیداری گروههای متفرقی که یکدیگر را گمراه میخوانند و نادان مینامند وجود دارد. باید گفت که: راه حل و چارهی این مشکل این است که ما همان راهی را برویم که اصحاب ش رفتند و درک کنیم که اختلاف بوجود آمدهی اجتهادی- اگر بحث اجتهادی باشد- تأثیر گذار نیست بلکه در حقیقت وفاق و وحدت است، اما چگونه؟ نباید اثر منفی داشته باشد بلکه همین اختلاف آرا در حقیقت، وحدت و توافق است... اما چگونه؟
وقتی نظر من در یکی از مسایل خلاف نظر توست؛ چون نظر من به اقتضای دلیلی که دارم برخلاف آن چیزی است که تو میگویی، و تو در این مسئله خلاف قول مرا ابراز میکنی؛ چون به اقتضای دلیل از نظر تو این مسئله برخلاف چیزی است که من میگویم، پس در واقع ما با هم اختلاف نداریم. چون دلیل در اختیار داریم و هر کداممان نظری که دارد به اقتضای دلیل است. پس من تو را تحسین میکنم چون تو جرأت مخالفت با من را داشتی و من برادر و دوست تو هستم؛ چون پایهی این اختلاف به اقتضای دلیلی است که تو داری پس واجب است که من در دلم چیزی نسبت به تو نداشته باشم. حتی باید تو را نسبت به نظرت تحسین کنم و تو هم به همین صورت مرا تحسین کنی.
اگر ما یکی را مجبور کنیم تا نظر دیگری را قبول کند. اجبار من برای قبول نظرم تا اجبار او برای این که من نظر او را بپذیرم، برتری ندارد؛ بنابراین من میگویم: ما باید این اختلاف مبنی بر اجتهاد را خلاف ندانیم، بلکه تفاهم و توافق بدانیم تا این که متحد شویم و خیر بدست آید.
اگر کسی بگوید این نوع راه و چاره برای همهی مردم کارساز نیست... چاره چیست؟ راه حل این است که رؤساء قوم و بزرگان از هر گروهی گرد هم آیند و به تبادل نظر و بحث درباره موارد اختلاف بپردازند تا به وحدت و یکدلی برسیم.
در یکی از سالها در منی مسئلهای عجیب رخ داد. دو گروهِ سه یا چهار نفره را آوردند که هر گروه، دیگری را لعن و نفرین میکرد. ماجرا از این قرار بود که گروه اول معتقد بود بستن دستها در نماز روی سینه سنت است. گروه دوم معتقد بود که باز کردن دستها در نماز سنت است. بنابراین هر گروه دیگری را متهم به انکار سنت مینمود تا جایی که او را لعن و نفرین میکرد.
خلاصه اینکه این اختلاف و درگیری با تلاش برادران و دوستان حل و فصل شد. برای آنان توضیح داده شد که مسلمانان نیاز به اتحاد و وحدت کلمه دارند. دامن زدن به مسائل اختلافی به نفع مسلمانان نیست.
بنگر که شیطان در این مسئلهی اختلافی؛ آنها را به بازی میگرفت تا جایی که هر کدام با دلایل خود دیگری را محکوم به کفر میکرد، در حالی که موضوعِ مورد بحث سنت بود و از ارکان اسلام و یا فرایض و واجبات نبود.
بعضی از علما میگویند بستن دستها روی سینه سنت است. گروهی دیگر از علما معتقدند که باز کردن دست در نماز سنت است. با این که امر صحیحی که سنت بر آن اشاره دارد، گذاشتن دست راست بر روی ساعد دست چپ است. همان گونه که بخاری بروایت سهل بن سعد س، روایت کرده است که: «كَانَ النَّاسُ يُؤمَرُونَ أَن يَضَعَ الرَّجُلُ اليَدَ اليُمنَى عَلَى ذِرَاعِهِ اليُسرَى فِي الصَّلاةِ» [۱۱۲۹] . س «مردم امر شدند که در نماز دست راستشان را بر ساعد چپ بگذارند».
از الله سبحانه و تعالى میخواهیم که برادرانما را که در امر دعوت منهج و روشی مختلف دارند، توفیق دهد تا شرایط ائتلاف، محبت و اصلاح قلبهایشان فراهم گردد.
وقتی نیت درست باشد علاج آسان است، اما زمانی که نیت پاک نباشد و هر کسی رأی خود را بپسندد و رأی دیگری برایش مهم نباشد راه رستگاری دور میشود.
نکته قابل توجه: اگر اختلاف در مسایل اعتقادی باشد باید آن را اصلاح نمود و قولی را که برخلاف مذهب سلف صالح است، رد نمود و کسی را که با سلف (صحابه، تابعین و تبع تابعین) مخالفت میکند، ترک داده و مردم را از آنبرحذر داشت.
نظر من درباره جماعت تبلیغ این است که: آنها گروهی هستند که اللهتعالى به وسیلهی آنها نفع زیادی رسانده است، چه بسیار انسانهای خلافکاری را که اللهتعالى به وسیلهی جماعت تبلیغ هدایت کرده است. حتی بسیاری از انسانهای کافر توسط جماعت تبلیغ به اسلام مشرف شدهاند. در واقع هیچکس تأثیرشان را انکار نمیکند اما این گروه از چیزهای زیادی نا آگاهند. نیاز است که علما با آنان همکاری و مشارکت داشته باشند و مواردی را که جماعت تبلیغ براساس ظن و گمان انجام میدهند و معتقدند که درست است باید تصحیح نمود.
بطور مثال مقید بودن برخی برای خروج سه روز، چهار روز، چهل روز، شش ماه... و میگویند: ما این کار را از باب وسیله انجام میدهیم نه از باب قصد. یعنی: ما معتقد نیستیم که این امر مشروع و از احکام شرعی است، یا این که برای الله عبادتی محسوب میشود، بلکه معتقدیم این تعیین مدت برای آن است که انسان به دعوت و حق ملتزم و متعهد گردد و از تن پروری و تن آسایی و... نجات یابد.
نظر بنده (ابن عثیمین) این است که جماعت تبلیغ گروهی هستند که بدون شک صلاحیت دارند و در آنها نفع و خیر زیادی است؛ اما جهل و عدم آگاهی بین این برادران نیز زیاد است و نیاز است که علما آنها را توجیه کنند. همچنین من از بعضی آنها - نه همه- انتقاد دارم؛ زیرا وقتی که با آنها وارد بحث و گفتگوی علمی میشوی، میبینی که به آن راضی نیستند؛ گفتمان و بحث علمی را نمیپسندند. این بدون شک اشتباه است، چرا که بر انسان و بویژه بر جوانان واجب است که به علم و گفتگوی علمی علاقمند باشند؛ و با نرمی و ملاطفت در طلب حق باشند نه با جدال و شدت و تندی؛ آنگونه که بعضی از افراد عادت دارند. همچنین من دوست دارم این گروه با دیگر برادرانشان ارتباط داشته باشند و همه بر وحدت کلمه اجتماع کنند. یک گروه از دیگری علوم شرعی را فرا گیرد و آن یکی از دیگری آداب و اخلاق شرعی را یاد بگیرد.
شیخ ابن عثیمین- فتاوی العقیدة ص (۷۷۸-۷۸۳)
[۱۱۲۸] بخاری (۹۴۶) و مسلم (۱۷۷۰) اما در مسلم به جای عصر، نماز ظهر آمده است. [۱۱۲۹] بخاری (۷۴۰).