آداب مفتی و مستفتی:
بخشی از آدابی که مفتی و مستفتی در میان سلف امت به آن آراسته بودند عبارت است از: ترک سؤال و جواب از اموری که هنوز اتفاق نیفتاده است، ترک سؤال و جواب از اموری که انسان به آن نیاز ندارد، و از اموری که هنوز فرض نشده و خدا و رسول، ما را به آن مکلف ننمودهاند، و اموری که به نوعی در حق سائل شدت عمل محسوب میشود و برایش ناگوار است.
امام مسلم در صحیح خودش از روایت محمد بن زیاد از ابو هریره نقل میکند که: «خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّـهِ ج فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ فَرَضَ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ الْـحَجَّ فَحُجُّوا»، فَقَالَ رَجُلٌ: أَكُلَّ عَامٍ، يَا رَسُولَ اللَّـهِ؟ فَسَكَتَ، حَتَّى قَالَهَا ثَلَاثًا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّـهِ ج: «لَوْ قُلْتُ: نَعَمْ، لَوَجَبَتْ، وَلَمَا اسْتَطَعْتُمْ»، ثُمَّ قَالَ: «ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ، فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَدَعُوهُ» [۲۵]. رسول الله ج برای ما سخنرانی نمودند و فرمودند: «ای مردم الله تعالى حج را بر شما فرض نمودند پس فریضه حج را بجا آورید»، شخصی از حاضران سوال نمود:ای رسول خدا آیا هر سال حج را بجا آوریم؟ پیامبر سکوت کرد و جوابی نداد، سائل سه مرتبه سؤالش را تکرار نمود، آنگاه پیامبر ج فرمود اگر میگفتم بله، حج بر شما هر سال فرض میشد و شما نمیتوانستید هرسال حج را بجا آورید. سپس پیامبر ج فرمود: اموری را که برای شما بیان ننموده ام سؤال نکنید؛ زیرا امتهای پیش از شما به سبب سؤالهایشان و اختلافاتشان با پیامبران هلاک شدند، هرگاه شما را به چیزی امر نمودم بهاندازه توان خویش آن را انجام دهید، و هرگاه شما را از چیزی نهی نمودم آن را ترک کنید.
دار قطنی هم این روایت را به اختصار و با سندی دیگر تخریج نموده، که در آن چنین آمده که الله تعالى این آیه را نازل فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ...﴾ [المائدة: ۱۰۱]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی سوال نکنید که اگر برایتان آشکار شود شما را ناراحت و بدحال میکند».
در صحیحین از انس روایت است که رسول الله ج برای ما سخنرانی نمود، مردی سؤال کرد، یا رسول الله من فرزند چه کسی هستم؟ پیامبر ج فرمود: «شما فرزند فلانی هستید». آنگاه این آیه نازل شد ﴿لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ...﴾ [۲۶].
حافظ ابن رجب این احادیث و غیر آن را در کتاب «جامع العلوم و الحکم» [۲۷] ذکر نموده و با تفصیل سخن گفته است که ما آن را بااندکی تصرف ذکر میکنیم، ایشان میفرماید: مجموعه این احادیث دلالت میکند که از سؤال بیمورد باید پرهیز نمود، سؤالی که جواب آن برای سائل ناخوشایند است، مانند سؤال کسی که پرسیده: آیا او از اهل بهشت است یا از اهل جهنم؟ آیا پدرش همان کسی است که به او منتسب است؟ ازسؤالات بیهوده؛ مسخره آمیز و باتکلف باید پرهیز نمود آنگونه که شیوه منافقان بود. همچنین سؤال برای نزول آیات پیشنهادی، آنگونه که مشرکین و اهل کتاب عادت داشتند، عکرمه و دیگران نقل میکنند که این آیه در فلان مورد نازل شده است. همچنین سؤال از اموری که خداوند متعال آن را مخفی نموده مانند سؤال از وقوع قیامت، سؤال از روح.
حافظ ابن رجب در ادامه میگوید: از مجموع احادیث چنین برمیآید که مسلمانان باید از سؤال در بسیاری از امور حلال و حرام بپرهیزند که احتمال دارد بر اثر آن سؤال، جوابی نازل شود که کار بر امت دشوار شود، مانند سؤال از حج که آیا هرسال باید حج نمود؟
در حدیث صحیحی از سعد از پیامبر ج روایت است که فرمودند: «إِنَّ أَعْظَمَ الْـمُسْلِمِينَ جُرْمًا: مَنْ سَأَلَ عَنْ شَيْءٍ لَمْ يُحَرَّمْ فَحُرِّمَ مِنْ أَجْلِ مَسْأَلَتِهِ» [۲۸] «مجرمترین مسلمانان کسی است که از چیزی سؤال کند که حرام نیست و بر اثر سؤال او حرام شود».
چون از پیامبر ج در مورد «لعان» [۲۹] پرسیده شد، سؤال در این مورد را ناپسند دانست؛ زیرا هنوز چنین موردی اتفاق نیفتاده بود [۳۰].
پیامبر ج از قیل و قال و کثرت سؤال و هدر دادن اموال نهی میفرمود [۳۱].
رسول الله ج فقط به بادیه نشینان به منظور جلب نظر آنان اجازه میداد تا سؤال نمایند، اما مهاجرین و انصاری که ساکن شهر مدینه بودند و در ایمان راسخ بودند از سؤال نهی شده بودند. آنگونه که در صحیح مسلم [۳۲] از نوّاس بن سمعان روایت است که میگوید: یکسال در کنار پیامبر ج در مدینه ماندم تا از او سؤال کنم، با خانواده ام به مدینه هجرت ننمودم و در مدینه ساکن نشدم تا بتوانم از محضر پیامبر ج سؤال نمایم؛ زیرا معمول این بود که هرگاه یکی از اصحاب به شهر مدینه هجرت مینمود و در آنجا مقیم میشد از پیامبر ج سؤال نمیکرد؛ بلکه همواره به احادیث و آیاتی که پیامبر ج میخواند گوش میداد [۳۳].
همچنین در صحیح مسلم از انس روایت است که فرمود: ما از سؤال کردن از محضر پیامبر ج نهی شده بودیم، خیلی برایمان جالب بود که یکی از صحرا و خارج از مدینه میآمد تا از محضر پیامبر ج سؤال کند و ما گوش کنیم.... [۳۴].
رسول الله ج فرمود: «هرگاه شما را از چیزی نهی نمودم از آن باز بیائید و هرگاه شما را به چیزی امر نمودم بهاندازه توان آن را انجام دهید».
بنابراین با این بیان پیامبر ج ما را متوجه میسازد که با عمل کردن به دستورات و باز آمدن از منهیات خود را مشغول سازیم و از طرح سؤال بپرهیزیم. بنابراین شایسته است که مسلمانان تمام اهتمام و توجه خود را بکار ببندند تا دستورات خدا و رسولش را یاد بگیرند، مسلمان باید تلاش کند تا آن را بفهمد، و امور اعتقادی را کاملاً تصدیق کند، و امور عملی را بهاندازه توانش انجام دهد و از منهیات باز بیاید، اصحاب پیامبر و تابعین اینگونه بودند و همواره میکوشیدند علم قرآن و حدیث را یاد بگیرند. اگر ذکر و فکر شنوندهی احکام شریعت متوجه امور احتمالی و فرضی شود، این همان چیزی است که از آن نهی شده و باید از آن پرهیز شود؛ زیرا این احتمالات ذهنی مانع از آن میشود که ذهن شنونده متوجه اصل دستورات شریعت شود تا کاملاً به آن عمل نماید.
شخصی از عبدالله بن عمر در مورد استلام حجر الأسود سؤال کرد؟ عبدالله بن عمر در جواب گفت: پیامبر ج را دیدم که استلام حجر الأسود مینمود و آن را میبوسید. سائل گفت اگر نتوانستم چکار کنم؟ اگر خیلی شلوغ بود چکار کنم؟ ابن عمر گفت: اگر و اما را در شهر خودت یمن رها کن، من پیامبر ج را دیدم که حجر الأسود را میبوسید [۳۵].
منظور ابن عمر این است که توجه فقط متابعت امر رسول الله ج باشد، فرضیات و احتمالاتی را که هنوز اتفاق نیفتاده رها کن؛ زیرا این امور مانع اطاعت امر رسول الله ج میشود؛ باید دانست که تفقّه دینی و سؤال و جواب علمی زمانی ارزشمند است که به منظور عمل به احکام باشد نه اینکه از روی بحث و جدل باشد.
از علی س روایت است که ایشان در مورد فتنههای آخر الزمان سخن میگفت: عمر س از ایشان پرسید،ای علی! چه زمانی این فتنهها ظاهر میشوند، علی س فرمود: «إذا تفقّه لغير الدين، وتعلّم لغير العمل، والتمست الدنيا بعمل الآخرة» [۳۶]. هر زمانی که تفقه برای غیر دین باشد، و فراگیری علم منهای عمل باشد، و اعمال آخرت با انگیزهی دنیا طلبی باشد.
ابن مسعود س میگوید: چه حالی خواهید داشت آن زمانی که فتنه هائی شما را فراگیرد که خرد سالان در آن فتنهها بزرگ شوند و بزرگان پیر شوند، امور منکر جایگزین سنت شود، اگر روزی بخواهند منکر را تغییر دهند، اعتراض همه بلند میشود و میگویند: این کار درست نیست چرا این کار را انجام میدهید؟ مر دم عرض نمودند: آن زمان کی فرا میرسد؟ فرمود: آنگاه که افراد امین و مورد اعتماد کم شوند، فرمانروایان بسیار شوند، فقهااندک شوند، قرّاء زیاد شوند، تفقّه برای غیر دین باشد، عمل به دین با انگیزه رسیدن به متاع دنیا باشد [۳۷].
بر همین اساس بسیاری از صحابه، سؤال در مورد حوادثی که هنوز اتفاق نیفتاده را مکروه میدانستند و اصلاً به چنین سؤالهای پاسخ نمیدادند.
عمروبن مرّة میگوید: عمر س در میان مردم رفت و خطاب به آنان گفت: از اموری که هنوز اتفاق نیفتاده سؤال نکنید؛ زیرا ما با اموری درگیر هستیم که اتفاق افتاده و برای آنها باید چاره جوئی کنیم [۳۸].
ابن عمر میگوید: از چیزی که اتفاق نیفتاده سؤال نکنید؛ زیرا شنیده ام که عمر، سائلی را که از چیزی سوال میکند که هنوز واقع نشده لعنت کرده است [۳۹].
هرگاه از زید بن ثابت سؤالی پرسیده میشد، میگفت: آیا این اتفاق افتاده؟ اگر میگفتند خیر، میگفت: اکنون این مسئله را رها کنید هرگاه اتفاق افتاد آنگاه از آن بپرسید [۴۰].
مسروق میگوید: از أبی بن کعب مسئلهای را پرسیدم، فرمود: آیا همچنین چیزی اتفاق افتاده است؟ گفتم: خیر، گفت: پس ما را اذیت نکن، هرگاه این مسئله اتفاق افتاد آنوقت ما برای جواب آن جست و جو میکنیم.
شعبی میگوید: از عمّار مسئلهای پرسیده شد، گفت: آیا این امر اتفاق افتاده است؟ گفتند خیر، گفت: چیزی که اتفاق نیفتاده از آن سؤال نکنید هر وقت اتفاق افتاد آنوقت بپرسید تا ما جوابی برای آن پیدا بکنیم [۴۱].
صلت بن راشد میگوید در مورد مسئلهای از طاوس سؤال کردم، با عصبانیت پرسید آیا این مسئله اتفاق افتاده است، گفتم آری، گفت: ترا به خداوند سوگند! آیا این چنین است؟ گفتم سوگند به خداوند، فرمود: اصحاب ما از معاذ بن جبل روایت کردهاند که ایشان فرمود:ای مردم مشکلاتی را که هنوز اتفاق نیفتاده است جستجو نکنید که سرگردان میشوید. بدانید که اگر شما در پی مشکلاتی نباشید که هنوز اتفاق نیفتاده است، آنگاه که اتفاق افتاد خداوند در میان مسلمانان کسانی را بوجود خواهد آورد که برای حل مشکل چاره جوئی میکنند و جواب صحیح را پیدا میکنند [۴۲].
مردم در این موضوع به چند گروه تقسیم شدهاند:
پیروان اهل حدیث در جستجوی فرضیات و احتمالات نبودند و همواره تلاش میکردند تا آنچه را که الله تعالى نارل فرموده است به خوبی بفهمند و علم دین را حاصل کنند. فقهاء اهل رأی در جستجوی مسائل قبل از وقوع، قائل به توسعه بودند و امور محتمل و غیر محتمل را جستجو میکردند، و با تکلف تمام تلاش میکردند تا برای آنها جوابی پیدا کنند، در مواردی این امور منجر به خصومت و جدال و افتراق بین قلوب و بغض و عداوت میشد و مقترن بود به فخر و مباهات و جلب توجه مردم بدور خود، بدیهی است که چنین اعمالی از نظر علمای ربّانی مذموم است و از نظر سنت نبوی محکوم است.
فقهای اهل حدیث و علمای عامل، همواره تلاش مینمودند تا معانی و مفاهیم قرآن را در پرتو احادیث رسول الله و سخنان صحابه و تابعین دریافت کنند، احادیث صحیح را از میان روایات ضعیف تفکیک کنند. آنگاه احکام مسائل فقهی را تبیین کنند، فقهاء و اهل حدیث و علمای عامل، همواره تلاش مینمودند تا در مرحله بعد سخنان صحابه و تابعین را در علوم تفسیر و مسائل حلال و حرام و اصول سنت و زهد و رقائق و امور دیگر را فراگیرند، منهج امام احمد و موافقانش اینگونه بود. بدیهی است که این علوم و معارف برای اهل علم کفایت میکند و آنها را از جست جوی آراء و نظریات و امور احتمالی و غیر احتمالی بینیاز میگرداند. اموری که چه بسا به جدال و خصومت و کثرت قیل و قال منجر شود، در بسیاری از موارد از امام احمد در مورد مسائلی که اتفاق نیفتاده است پرسیده میشود میفرمود: «دَعونا مِنْ هذه الـمسائل الـمـُحْدَثة».
یونس بن سلمان السقطی میگوید: چون به دقت در این موضوع نگریستم، متوجه شدم که یک طرف، رأی. و طرف دیگر حدیث است.
در حدیث، از خداوند و ربوبیتش و جلال عظمتش سخن رفته است، از عرش و بهشت و جهنم و انبیاء و مرسلین وحلال و حرام، ترغیب به صله رحم و امور خیر سخن به میان آمده است، اما در رأی: سخن از مکر و عذر و حیله و قطع ارحام و امور شر است [۴۳].
احمد بن شَبُّویه میگوید: کسی که در جستجوی آخرت است به احادیث و روایات چنگ بزند و کسی که در جست و جوی لقمهای نان و رسیدن به دنیاست دنباله رو رأی و نظر باشد [۴۴].
کسی که علم را براساس آیات و احادیث و فهم صحابه طلب کند، غالباً به جواب مسائل جدید دست پیدامیکند؛ زیرا اصول مسائل جدید در قرآن و حدیث واقوال صحابه موجود است، البته باید این مسیر را براساس راه و روش ائمهای همچون امام شافعی و امام احمد و اسحاق و ابی عبید و رهروانشان جستجو نمود؛ زیرا اینها أئمهای بودند که بر هدایت بودند و کسی که از راه و روش أئمهی هدی تخطی کند در هلاکت و گمراهی بسر خواهد برد، و در عملکردش ناجایز را عمل میکند و و اجب را ترک میدهد.
اصولاً هدف باید رضای الهی و تحصیل قرب خداوند باشد؛ عالم دین باید تلاش کند تا علم قرآن و حدیث را دریافت کند و خود را در مسیر سنت رسو ل اللّه ج قرار دهد، و به آن عمل کند، دیگران را به آن دعوت دهد، قطعاً کسی که این گونه باشد خداوند او را موفق میگرداند، خوبیها را به او الهام میکند، نا آموختهها را به او میآ موزد و از زمرهی عالمانی خواهد بود که خداوند در مدح آنان فرموده: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: ۲۸]. و از راسخان در علوم خواهد شد....
نافع بن یزید میگوید: گفته شده که راسخان در علم کسانی هستند که به خاطراللّه تواضع میکنند، برای کسب رضای الهی اظهار عجز میکنند، بر دیگران و زیر دستان خویش فخر و مباهات نمیورزند، دیگران را تحقیرنمیکنند [۴۵].
گفتار رسول اللّه ج بر همین امر دلالت مینماید آنجا که فرمود: «أتاکم أهلُ الیمن، هُم أَبَرُّ قلوبًا، وأَرَقُّ أفئِدَةً، الإیمانُ یَمانٍ، والفقهُ یَمانٍ، والحکمةُ یمانیَّة» [۴۶] «اهل یمن نزد شما آمدند، باید بگویم قلب هایشان از همه نرمتر است. ایمان از یمن است. دانش از یمن است، و غرور و تکبر در میان صاحبان شتر است و آرامش و وقار در میان صاحبان گوسفند است».
گفتار پیامبر ج اشاره است به ابو موسی اشعری و پیروانش از علمای یمن، امثال ابو موسی الخُولانی، اویس قرنی، طاوس، وهب ابن منبة و دیگر علمای سرزمین یمن، تمام این افراد عالمانی فرزانه، رّبانی و خدا ترس بودند، برخی از نظر علمیبر دیگران برتری داشتند؛ اما باید در نظرداشت که امتیاز آنان از دیگران به خاطر کثرت قیل و قال و یا بحث و جدل نبود- بلکه رمز موفقیت و توفیقات آنان را باید در تواضع و خوف و خشیت الهی جست و جو کرد.
صحابیِ جلیل القدر معاذ بن جبل (س) در شناخت مسائل حلال و حرام سرآمد همگان بود [۴۷].
معاذبن جبل (س) همان کسی است که روز قیامت پیشاپیش همه علما و دانشمندان در جایگاه بلندی قرار دارد [۴۸] اما علم این بزرگوار به معنای تکثیر مسائل و توسعه در این باب نبود، بلکه ایشان بحث کردن در مسائلی را که هنوز اتفاق نیفتاده است امری ناپسند و مکروه میدانست؛ بلکه معاذ ابن جبل در مورد الله تعالی و اصول دین اسلام دارای علم و دانش بود.
از امام احمد ابن حنبل پرسیده شد: بعد از شما مسائل دینی را از چه کسی بپرسیم؟ فرمودند: از عبد الوهاب الورّاق. گفته شد ایشان که اطلاعات زیادی ندارند. امام احمد فرمود: ایشان انسانی نیکو سیرت هستند و قطعاً چنین افرادی در رسیدن به حق موفق خواهند شد [۴۹].
از معروف کرخی در این مورد پرسیده شد در جواب فرمود: «كان معه أصلُ العلم: خشیةُ الله» [۵۰].
ایشان دارای خشیت الهی هستند که اصل و اساس علم میباشد.
این گفتار وزین، به این نکته بسیار ظریف اشاره دارد که سلف گفتهاند: [۵۱] خوف و خشیت الهی بالاترین علم و غرور و تکبر بالاترین جهالت است.
این موضوع بسیار طولانی است که سخن گفتن در پیرامون آن به درازا میکشد.
سخن را در مورد شرح حدیثی که ابوهریره س روایت نموده از سر میگیریم، و میگوییم:
همه باید بدانند کسی که خود را مشغول به مسائلی نکند که در قرآن و سنت نیامدهاند، بلکه تمام توان خود را بکار بگیرد تا قرآن و حدیث را بفهمد، و هدفش اطاعت امر رسول ج باشد – چنین شخصی در واقع به گفتار پیامبر تمسک جسته و عمل نموده است. کسی که اهتمام و توجهش به فهم ما انزل اللّه نباشد، و مشغول به ایجاد صورت مسائل و مواردی باشد که امکان دارد اتفاق بیفتند و یا اصلاً اتفاق نیفتند و با تکلیف در پی اثبات دیدگاه شخصیش در جست و جوی جواب آنها باشد، بیم آن میرود که در مسیر مخالف قرآن و حدیث قرار گیرد، و امر پیامبر را ترک گوید و مرتکب نهی ایشان شود.
باید دانست بسیاری از مسائل و جریاناتی که اصلی در کتاب و سنت ندارند و در زندگی ما اتفاق میافتند دلیلش عدم اطاعت ما از قرآن و سنت است، ما اوامر رسول را اطاعت نمیکنیم از منهیاتش باز نمیآییم، بدیهی است که گرفتار چنین حوادثی شویم، و از طرفی اگر شخصی بخواهد مطابق با دستورات شریعت عمل کند و از منهیات اجتناب کند حوادث مطابق با اصول کتاب و سنت اتفاق میافتد.
کسی که مطابق با هوا و هوس و امیال شخصی خود رفتار کند حوادث و جریانات بطور عموم مخالف با شریعت اتفاق میافتد که حلاّجی آنها نیز مطابق با اصول، کاری دشوار خواهد شد؛ بخاطر فاصلهی زیادی که با کتاب و سنت دارند. چکیدهی سخن این که: کسی که این رهنمود پیامبر ج را نصب العین خود قرار دهد و از دستورات پیامبر ج پیروی کند و از منهیات باز بیاید در دنیا و آخرت رستگار خواهد شد.
و کسی که خلاف امر پیامبر ج زندگی نمود، و بایافتههای ذهنی خویش مشغول شد، آنچه را که خودش تشخیص داد، فقط همان را زیبا دید و دل بستهی آن شد. همانند اهل کتاب است که با کثرت مسائل و مخالفت با انبیای الهی هلاک شدند، آگاه باشید که پیامبر ج امت خویش را از چنین امری برحذر داشته تا به چنین سرنوشتی دچار نشوند. پایان سخن علامه ابن رجب رحمه اللّه تعالی.
[۲۵] مسلم (۱۳۳۷). [۲۶] أخرجه البخاری (۹۳)، و مسلم (۲۳۵۹). [۲۷] (ص۱۶۸-۱۷۸). [۲۸] بخاری (۷۲۸۹)، مسلم (۲۳۵۸). [۲۹] لِعان: شهادتی که به وسیله سوگند تأیید میشود و همراه با نفرین است که موجب اسقاط مجازات تهمت در حق شوهر و حد زنا در حق زن میشود. [مبادی و اصطلاحات علم فقه، جلال جلالی زاده، نشر احسان،تهران،۱۳۸۷ص۲۰۸] .آیات ۶ تا ۹ سوره نور بیانگر قاعده لعان در فقه اسلامی است. مترجم. [۳۰] أخرجه مسلم (۱۴۹۳)، و هو عند البخاری (۵۳۱۱) دون ذکر السؤال. [۳۱] بخاری (۸۴۴)، مسلم (۵۹۳). [۳۲] شماره (۲۵۵۳). [۳۳] روایت از صحیح مسلم همراه با شرح آن از امام نووی (۱۶/۱۱۱). [۳۴] صحیح مسلم (۱۲). [۳۵] الترمذی (۸۶۱)، و قد اخرجه البخاری ایضاً (۱/۱۶). [۳۶] عبد الرزاق فی «جامع معمر» الملحق بـ «المصنف» (۲۰۷۴۲و۲۰۷۴۳). [۳۷] عبد الرزاق فی «جامع معمر» الملحق بـ «المصنف» (۲۰۷۴۲و۲۰۷۴۳). [۳۸] اخرجه الخطیب البغدادی فی «الفقه و المتفقه» (۲/۱۲) [۳۹] مرجع سابق (۲/۱۳). [۴۰] مرجع سابق (۲/۱۴). [۴۱] مرجع سابق (۲/۱۵). [۴۲] اخرج الدارمی فی سننه (۱۵۵) و الخطیب فی الفقیه و المتفقه (۲/۲۲-۲۳) و ابوعمرو الدوانی فی «السنن الواردة فی الفتن» (۳۶۳). [۴۳] أخرجه الخطیب فی "شرف اصحاب الحدیث " (۷۵) و أبوالقاسم الأصبهانی فی "الحجة فی بیان المحجة" (۱/۲۶۴). [۴۴] أخرجه الخطیب فی الموضع السابق. [۴۵] أخرجه ابن المنذر فی تفسیره کما فی تفسیر ابن کثیر (۱/۳۸۴). [۴۶] أخرجه البخاری فی «صحیحه» (۴۳۸۸)، و مسلم (۵۲). [۴۷] ورد هذا فی حدیث:«أرحم أمتی بأمتی أبوبکر..».؛ أخرجه الترمذی (۳۷۹۰و۳۷۹۱) و غیره، وهو ضعیف، و قد فصَّل طرقه و بیَّن علَّته الشیخ مشهور حسن سلمان فی رسالة بعنوان «دراسة حدیث أرحم أمتی بأمتی أبوبكر». [۴۸] ورد هذا فی حدیث اخرجه ابن سعد فی "الطبقات" (۲/۳۴۸)، و (۳/۵۹۰) من طریق سعید بن أبی عروبة، عن شهر بن حوشب؛ قال: قال عمر: لو استخلَفتُ معاذ بن جبل س فسألنی عنه ربی ﻷ: ما حملك علی ذلك؟ لقلتُ: سمعتُ نبیك ج یقول: «إن العلماء إذا حضَروا ربَّهُم ﻷ؛ کان معاذٌ بین أیدیهم رَتوَةً بحَجَر». و سنده ضعیف؛ فشهر بن حوشب لم یدرك عمر . [۴۹] أخرجه المرُّوذی فی «الورع» (ص۷ رقم۴). [۵۰] أخرجه الخطیب فی تاریخه (۱۳/۲۰۱). من طریق المعافی بن زکریا الجریری، قال: حُدِّثت عن عبدالله بن أحمد بن حنبل...، فذکره هکذا بإبهام شیخ المعافی. [۵۱] ورد هذا القول عن عبد اللّه بن مسعود س؛ أخرجه ابن المبارک فی «الزهد» (۴۶)، و ابن أبی شیبة فی «المصنف» (۳۵۵۳۵)، و عبدالله بن أحمد فی «زوائد الزهد» (ص۱۵۸)، و الطبرانی فی «الکبیر» (۹/۱۸۹ رقم۸۹۲۷).