فتاوای علمای حرمین در مورد مسائل فقهی معاصر

فهرست کتاب

[۱۶۷] معنای شرط اظهار دین واقامت در کشور‌های کفر

[۱۶۷] معنای شرط اظهار دین واقامت در کشور‌های کفر

س: معنی شرط اظهار دین برای اقامت در کشور‌‌های کفر چیست؟

ج: شیخ حمد بن علی بن عتیق [۲۹۶] گوید:

مسئله چهارم، مسئله‌ی اظهار دین است، چرا که ‌بسیاری از مردم فکر می‌کنند که اگر فردی کلمه شهادت را بر زبان جاری کند و نماز‌های پنجگانه را ادا نماید، مانعی برای رفتن به مسجد، برایش نباشد دین خود آشکارکرده است‌، اگر چه با مشرکین باشد، این گونه افراد زشت‌ترین اشتباه را مرتکب می‌شوند.

باید دانست که: کفر اقسامی‌دارد عواملی که موجب کفر می‌گردد، متعدد و متنوع است، برخی، از اقسام آن ذکر گردید، مسلمان آشکار کننده‌ی دین خود نخواهد بود مگر زمانی که با گروه‌‌های کفر و نوع کفری که دارند مخالفت کند و مخالفت خود را با دشمنی و اعلان برائت از مشرکین آشکار گرداند.

لذا هر‌کس کفرش از نوع شرک باشد، اظهار دین با توحید، منع از شرک و هشدار نسبت آن باید باشد. هر‌کس کفرش با انکار رسالت باشد، آشکار کردن دین نزد او بدین صورت است که به صراحت گواهی دهد که محمد رسول‌الله ج است و دیگران را به پیروی از ایشان دعوت دهد. هر‌کس کفرش ترک نماز باشد، اظهار دین نزد وی نماز خواندن و امر به نماز است. هر‌کس کفرش همکاری با مشرکین و اطاعت از آنان باشد، اظهار دین در نزد وی دشمنی به صورت آشکار و اعلان بیزاری از مشرکین است. خلاصه این‌که: فقط کسی دینش را اظهار می‌کند که آشکارا از تمام کفاری که با وی، همنشین هستند اعلان بیزاری کند و دشمنی‌اش را بوسیله‌ی ‌همان چیزی که موجب کفر وی شده است، اظهار و اعلان بیزاری نماید، به همین سبب بود که مشرکان درباره‌ی پیامبر ج می‌گفتند: دین ما را خدشه‌دار ساخته، باور‌ها و اعتقادات ما را احمقانه خوانده و معبودان ما را دشنام داده است.

الله تعالى می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي شَكّٖ مِّن دِينِي فَلَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِنۡ أَعۡبُدُ ٱللَّهَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُمۡۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٠٤ وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٥ وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦ [یونس: ۱۰۴ – ۱۰۶]. «بگو ای مردم: اگر در عقیده من شک دارید من آن‌هایی راکه جز الله عبادت می‌کنید، عبادت نمی‌کنم تن‌ها پروردگاری را عبادت می‌کنم که شما را می‌میراند و من مأمورم که از مؤمنان باشم، و به من دستورداده شده که روی خود را به آیینی متوجه سازم که از هرگونه شرک خالی است و از مشرکان مباش، و جز الله چیزی را که نه سودی به تو می‌رساند و نه زیانی مخوان که اگر چنین کنی از ستمکاران خواهی بود».

الله تعالى پیامبرش ج را مأموریت داد که به‌ آن‌‌ها بگوید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ... »تا آخر آیه یعنی: «وقتی شما نسبت به دینی که من برآنم شک دارید پس من هم از دینی که شما تابع آن هستید، بیزارم و پروردگارم به من دستور داده است که از مؤمنانی باشم که دشمنان شما هستند و مرا از این‌که از مشرکینی باشم که از اولیا و دوستان شما هستند، منع‌کرده است».

الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٥ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ٦ [الکافرون:۱ - ۶]. «بگو: ای کافران، آنچه را شما کافران عبادت می‌کنید، عبادت نمی‌کنم، و نه شما آنچه راکه من عبادت می‌کنم، عبادت می‌کنید، و نه من آنچه را که شما عبادت کرده‌اید، عبادت می‌کنم‌، و نه شما آنچه را که من عبادت می‌کنم، عبادت می‌کنید، آیین شما برای خودتان، وآیین من برای خودم».

الله تعالی به پیامبرش ج دستورمی‌دهد که به کفار بگوید: «دينكم الذي أنتم عليه أنا بريء منه، وديني الذي أنا عليه أنتم براء منه». «من از دینی ‌که شما برآن هستید، بیزارم و از دینی که من بر آنم شما هم بیزار هستید».

منظور: این است که آشکارا به آن‌‌ها بگوید، کافر هستند، پیامبر ج از آن‌‌ها و دین‌شان بیزار است. لذا هر‌کس پیرو واقعی پیامبر ج است باید این شعارش باشد و نمی‌تواند دینش را اظهار نماید. مگر با این شعار، زمانی که صحابه به این حکم عمل کردند، مشرکین دست به آزار و اذیت‌شان زدند، در نتیجه پیامبر ج به آن‌‌ها دستور داد به حبشه هجرت کنند.

اگر پیامبر ج رخصتی برسکوت آن‌‌ها در برابر مشرکین می‌یافت قطعاً دستور هجرت به دیار غربت را صادر نمی‌کرد.

در سیرت [۲۹۷] چنین آمده: زمانی که خالد بن ولید س در مسیر اهالی یمامه به منطقه‌ی «عرض» [۲۹۸] که مرتد شده بودند، رسید ۲۰۰ رزمنده را به منطقه فرستاد وگفت: به هر‌کس برخوردید دستگیرش کنید. آنان (مُجَّاعة) را با ۲۳ تن از قومش دستگیر کردند وقتی او را به نزد خالد س آورند به خالد س گفت:‌ای خالد! تو می‌دانی که من در حیات پیامبر ج به نزد ایشان آمدم و بر اسلام بیعت کردم اکنون من به همان عقیده قبلی خود [اسلام] هستم و اگر کذابی [مسیلمه] از میان ما شورش کرده است‌.

الله می‌فرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ [الأنعام: ۱۶۴]‌. «هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد».

خالد س گفت:‌ای مجاعه‌! اکنون عقیده‌ی گذشته‌ات [اسلام] را ر‌ها نمودی، این کذّاب (مسیلمه) را تأیید نمود‌های و در برابر وی سکوت کردی حال‌ آن‌که محترم‌ترین فرد اهالی یمامه هستی - و خبر آمدن من به تو رسیده است‌- پس حقیقت این است که تو به آن‌‌چه این کذّاب می‌گوید‌، معترف هستی و آن‌چه آورده بدان راضی هستی‌. امّا حالا که دستگیر شدی، عذ‌ر می‌آوری. در حالی‌که در بین گروهی حرف‌‌هایی زد‌های [آن کذاب] با ثمامه [۲۹۹] حرف زده بود. او رد و انکار کرده بود و با یشکری [۳۰۰] نیز حرف زده بود.

اگر بگویی: از قوم خود می‌ترسم پس چرا به نزد من نیامدی و یا برای من نمایند‌های نفرستادی؟!.

مجاعه گفت:‌ای پسر مغیره! اگر صلاح می‌دانی از همه این‌‌ها بگذر؟ گفت: از خون تو گذشت کردم، اما در دل ر‌ها کردنت را ناپسند می‌دانم! در بحث هجرت نظریه فرزندان شیخ [محمد بن عبدالوهاب]را متذکر می‌شویم که وقتی فردی در کشور کفر زندگی می‌کند و‌ بتواند دین خود را آشکار کند، تاجایی که بتواند بین کفار از آن‌‌ها بیزاری جوید و به صراحت به آنان بگوید کافر هستند و او دشمن آن‌‌ها است. (اگر این گونه ممکن باشد او دینش را اظهار نموده و در غیر این صورت، اظهار دین صورت نگرفته است.

از کتاب السبیل النجاة والفکاک- حمد بن علی بن عتیق

ضمن [مجموعة التوحید] نشر بشیر عیون – ص (۳۶۶-۳۶۹)

[۲۹۶] از پیشوایان بزرگ سلفی است که در نجد به دعوت و اصلاح پرداخته است. [۲۹۷] «مختصر السیره»شیخ محمد بن عبدالوهاب (۱/۲۸۰،۲۸۱)با اضافات. [۲۹۸] آن وادی الیمامه است. انظر «معجم البلدان» (۴/۱۰۲). [۲۹۹] ثمامه ابن اثال ابن النعمان الحنفی،ابو امامه الیمامی. [۳۰۰] هو:عمیر بن ضابیءالیشکری،کان سیدا من سادات اهل الیمامه .ولما ارتدوا یکتم اسلامه.