فتاوای علمای حرمین در مورد مسائل فقهی معاصر

فهرست کتاب

[۹۲] حقیقت جن و جن زدگی وعلاج آن

[۹۲] حقیقت جن و جن زدگی وعلاج آن

بسم الله الرحمن الرحیم، ستایش خداوندی را سزاست که انسان‌‌ها و جن‌‌ها را آفرید که او را بپرستند، و برایشان آنچه حکمت او اقتضا می‌نماید شروع و مقرر دانست تا آنان را براساس اعمالشان جزا و سزا بدهد، گواهی می‌دهم که هیچ معبود به حقی جز الله نیست، پادشاهی از آن اوست و ستایش او را می‌سزد، خداوند بر همه چیز تواناست، گواهی می‌دهم که محمد بنده و پیامبر خداست، که الله تعالی او را به‌سوی انسان‌‌ها و جن‌‌ها به عنوان مژده رسان و بیم دهنده مبعوث کرده است. درود و رحمت خدا بر او و یاران و پیروانش باد. اما بعد: الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦ مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨ [الذاریات: ۵۶ – ۵۸]. «من پری‌‌ها و انسان‌‌ها را جز برای پرستش خود نیافریده ام. من از آنان نه درخواست هیچ گونه رزق و روزی می‌کنم، و نه می‌خواهم که مرا خوراک دهند. تن‌‌ها الله روزی رسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس».

دنیای جن‌‌ها دنیای غیب است که از آتش آفریده شده‌اند، و پیدایش آن‌‌ها قبل از انسان‌‌ها بوده، چنان که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ٢٦ وَٱلۡجَآنَّ خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ٢٧ [الحجر: ۲۶ – ۲۷].

جن‌‌ها مکلف هستند و مورد امر و نهی الهی می‌باشند، بعضی از آن‌‌ها مؤمن و بعضی کافرند و بعضی فرمانبردار و بعضی گناهکارند، الله تعالی در مورد آن‌‌ها می‌گوید: ﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَۖ فَمَنۡ أَسۡلَمَ فَأُوْلَٰٓئِكَ تَحَرَّوۡاْ رَشَدٗا١٤ وَأَمَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ فَكَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبٗا١٥ [الجن: ۱۴ – ۱۵]. «در میان ما فرمانبرداران و منحرفان ۰و بیدادگرانند.آنان که فرمان بردارند هدایت و خیر را برگزیده‌اند. و اما آنان که ستمگر و بیدادگرند هیزم و هیمه‌ی دوزخ هستند».

﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِكَۖ كُنَّا طَرَآئِقَ قِدَدٗا١١ [الجن: ۱۱]. «برخی از ما تسلیم فرمان خدا و پرهیزگارند، و بعضی از ما جز این، (یعنی نا فرمان و بی‌دین)اصلاً ما فرقه‌‌ها و گروه‌های متفاوت و گوناگونی هستیم».

یعنی همانند انسان‌‌ها گروه‌های مختلف و متفاوتی دارند، پس کافرانشان به اجماع به دوزخ می‌روند، و جن‌‌های مؤمن همانند انسان‌‌های مؤمن به بهشت خواهند رفت.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦ فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٧ [الرحمان: ۴۶ – ۴۷]. و همان طور که ستم کردن انسان‌‌ها بر یکدیگر حرام است ستم کردن جن و انس بر همدیگر نیز حرام است» چون خداوند متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: «ای بندگانم من ظلم را بر خودم حرام کرده ام، و آن را میان شما حرام گردانیدم، پس بر یگدیگر ظلم نکنید [۱۸۳۸]». مسلم.

با وجود این جن‌‌ها گاهی بر انسان‌‌ها ظلم تعدّی می‌نمایند، همان طور که انسان‌‌ها گاهی بر یکدیگر ظلم و تعدی می‌کنند.از جمله تعدی انسان‌‌ها بر جن‌‌ها این است که انسان با استخوان یا پس افکنده‌ی حیوانی استنجاء نماید، (زیرا پیامبر انسان‌‌ها را از این کار نهی نموده) در صحیح مسلم از ابن مسعود روایت است که جن‌‌ها از پیامبرج توشه و غذا خواستند، ایشان فرمود: «هر استخوانی که اسم خدا بر آن برده شده چون به دست شما جن‌ها بیفتدپر از گوشت می‌شود و هر سرگین حیوانی علف چهارپایانتان است».

پیامبر فرمود: «با این دو چیز استنجا نکنید، این‌‌ها خوراک برادران شما جن‌ها هستند». [۱۸۳۹] از جمله تعدی جن‌‌ها بر انسان‌‌ها این است که با وسوسه‌انداختن در دل‌های انسان‌‌ها برآنان مسلّط می‌شوند، بنابراین خداوند متعال می‌فرماید:که از وسوسه‌ی جن‌‌ها به خدا پناه برید و می‌فرماید:«بگو پناه می‌برم به پروردگار مردم. پادشاه مردم. معبود مردم.از شرّ وسوسه گری که واپس می‌رود. وسوسه گری است که در سینه‌‌ها به مردمان وسوسه می‌پردازد. (در سینه‌‌های مردمانی)از جن‌‌ها و انسان‌ها».

پس ابتدا جن‌‌ها را ذکر نمود چون وسوسه آن‌‌ها بزرگتر است و به صورت پنهانی به انسان‌‌ها سرایت می‌کند. اگر شما بپرسید که چگونه جن‌‌ها به سینه‌‌ها و دل‌های مردم دسترسی می‌یابند و در آن وسوسه می‌نمایند؟ در پاسخ این پرسش، پیامبر ج می‌فرماید:«شیطان در وجود انسان مانند خون جریان می‌یابد، و ترسیدم که در دل‌های شما شر و بدی بیفکند یا چیزی [۱۸۴۰] در دلتان القا کند» و این را خطاب به دو نفر از انصار فرمود: و در روایتی دیگر آمده است: «به هر جای بدن انسان که خون می‌رسد شیطان هم به آن جا می‌رسد» [۱۸۴۱] و از جمله تجاوز‌های جن‌‌ها بر انسان‌‌ها این است که انسان‌‌ها را می‌ترسانند و در دلهایشان وحشت و هراس می‌اندازند، به خصوص وقتی که انسان‌‌ها به جن‌ها پناه می‌برند، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦ [الجن: ۶]. «کسانی از انسان‌‌ها به کسانی از جن‌‌ها پناه می‌آورند، و بدین وسیله بر گمراهی و سرکشی ایشان می‌افزودند».

از جمله تجاوز‌های جن بر انسان این است که انسان را بیهوش می‌کند و بر زمین می‌اندازد، و گاهی او را در چاه می‌اندازد یا در آبی غرق می‌کند یا در آتشی می‌اندازد که بسوزد، الله تعالی ربا خواران را به کسی تشبیه داده که براثر اصابت جن سرگردان و گیج است، الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ [البقرة: ۲۷۵]. «کسانی که ربا می‌خورند بر نمی‌خیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد».

یعنی وقتی روز قیامت از قبرهایشان بلند می‌شوند اینگونه هستند. ابن جریر می‌گوید: او کسی است که شیطان او را دیوانه و بیهوش می‌کند. [۱۸۴۲] و ابن کثیر می‌گوید: این‌‌ها در حالی از قبر‌ها بلند می‌شوند که فرد بیهوش و صرع زده در حالت صرع بلند می‌شود [۱۸۴۳].

و بغوی می‌گوید: (یتخبطه الشیطان) یعنی او را بیهوش می‌کند، یعنی ربا خوار روز قیامت مانند مصروع از قبر بلند کرده می‌شود [۱۸۴۴] امام احمد در مسند خود از یعلی بن مرةس روایت می‌کند که زنی پشرش را نزد پیامبرج آورد که نوعی جنون بهآن دست داده بود، آنگاه پیامبرج فرمود: بیرون برو‌ای دشمن خدا! من رسول خدا هستم»، می‌گوید: آنگاه کودک بهبود یافت، و مادرش دو تا قوچ و مقداری قروط و روغن به پیامبرج هدیه داد، پیامبرج قروط‌‌ها و روغن و یکی از قوچ‌‌ها گرفت و قوچ دیگر را به او پس داد. [۱۸۴۵] راویان این حدیث ثقه هستند، این حدیث از طرق زیادی رو ایت شده است که در مورد طرق آن ابن کثیر در البدایه و النهایه [۱۸۴۶] می‌گوید: این طرق متعدد، «جَیَّد»هستند که مفید غالب گمان یا یقین می‌باشند که یعلی بن مرة در مجموع این داستان را بیان کرده است. محدثین در مجموع اطمینان دارند که این روایت حجّت دارد.

امام ابن قیّم / شاگرد شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتابش زاد المعاد ۴/۶۶ می‌گوید: بیماری بیهوشی به دو نوع است: بیهوشی که به سبب ارواح پلید زمینی است، و بیهوشی است که سبب آن اخلاط خراب و زشت می‌باشد که پریشانی فکری و روانی را به دنبال دارد، در مورد سبب بیهوشیِ نوع دوم و علاج آن پزشکان و اطبّا سخن می‌گویند و بحث می‌کنند، اما بیهوشی‌ای که سبب آن ارواح هستند. بزرگان و عقلای اطبّا و پزشکان به آن اعتراف می‌کنند و آن را رد نمی‌نمایند....اما اطبای جاهل و فرومایه و آن‌‌هایی که بی‌دینی را فضیلت می‌شمارند این‌‌ها صرع و بیهوشی ارواح را منکرند و قبول ندارند که در بدن افراد تأثیر می‌گذارد، و دلیلی جز جهالت ندارند؛ چون در علم طبّ چیزی نیست که این موضوع را انکار کند، وقایع و جریانات و امور محسوس شاهد این موضوع می‌باشند، کسی که از عقل و فکر خود استفاده کند و این ارواح و تأثیرات آن را بداند از جهالت این اطبا و ضعف عقلهایشان خنده‌اش می‌گیرد. [۱۸۴۷] برای ر‌هایی از این نوع، از بیهوشی دو راه وجود دارد یکی پیشگیری و

دیگری علاج: پیشگیری با خواندن اوراد شرعی از قران و سنت رسول خدا و قوّت نفس و نرفتن دنبال وسوسه‌‌ها و خیالاتی که حقیقت ندارند؛ چون اگر انسان به دنبال وسوسه‌‌ها و اوهام برود، این رفتن سبب می‌شود تا این اوهام و وسوسه‌‌ها برایش بزرگ شوند و به حقیقت تبدیل شوند. در مورد معالجه‌ی بیهوشی ارواح، باید گفت: که اطبای بزرگ به آن اعتراف کرده‌اند که دارو‌های طبیعی در علاج مؤثر نیستند، و علاجآن با دعا و خواندن و موعظه است، شیخ الاسلام ابن تیمیه با خواندن آیة الکرسی و قل أعوذ برب الناس و قل أعوذ برب الفلق، این امراض را در بیشتر موارد در گوش فرد مصروع و بیهوش این را می‌خواند: ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥ [المؤمنون: ۱۱۵]. شاگرد ایشان ابن قیم می‌گوید: که شیخ الاسلام به من گفت باری این آیه را در گوش بیماری خواندم، روح با صدای بلند گفت: (یعنی این روح پلید و کافر در وجود این شخص، منکر قیامت بود)

شیخ گفت: آنگاه عصایی برداشته و رگ‌های گردنش را با آن زدم تا جایی که دستم از زدن خسته شد، در همین اثنا روح گفت: من او را دوست دارم، به او گفتم: ولی او تورا دوست ندارد گفت: می‌خواهم با او به حج بروم، گفتم: او نمی‌خواهد با شما به حج برود، گفت: به احترام تو او ا ر‌ها می‌کنم، گفتم: نه بلکه به اطاعت از خدا و پیامبرش او را ر‌ها کن، آنگاه گفت: پس من بیرون می‌روم، آنگاه فرد مصروع و بیمار بلند شد و به چپ و راست خود نگاه می‌کرد و می‌گفت: چرا مرا نزد شیخ آورده‌اند [۱۸۴۸].

ابن مفلح که یکی از شاگردان شیخ الاسلام ابن تیمیه است در کتاب الفروع می‌گوید:شیخ ِ ما وقتی که پیش فردی مصروع و بیمار می‌آمد ابتدا جنّی را که فرد را بیهوش کرده بود، موعظه می‌نمود و امر و نهی می‌کرد، اگر کار تمام می‌شد و جن از مصروع مممی‌شد از او عهد و پیمان می‌گرفت که دوباره بر نگردد، و اگر اطاعت نمی‌کرد و باز می‌آمد و از مصروع جدا نمی‌شد او را می‌زد تا از مصروع جدا می‌شد، و ظاهراً فرد بیمار زده می‌شود اما در حقیقت جن ضربه می‌خورد. [۱۸۴۹] و درد را احساس می‌کردامام احمد نزد بیماری که بیهوش بود رفت، جن از او جدا شد، و وقتی که امام احمد وفات یافت جن دوباره به بدن او باز گشت. [۱۸۵۰] از این قضایا ثابت می‌شود که صرع و بیهوش کردن جن، انسان را به مقتضای قرآن و سنت و واقعیت امر ثابت است.

هرچند که معتزله این را انکار کرده‌اند. و اگر این سخنان و سر و صدا‌ها منجر به این بود که انظار دیگران قرآن را کتابی قرار می‌دهد که بر مفاهیمی‌خیالی استوار است که حقیقت ندارند و از طرفی، چون انکار این وقایع مستلزم تکذیب و نادان قرار دادن ائمه و علمای اهل سنت است، اگر این‌‌ها نمی‌بودند در این مورد سخن نمی‌گفتم؛

(یعنی ناچارمبه خاطر تردید گفتار این جاهلان و نادانان در این موضوع سخن بگویم و از قرآن و بزرگان دین دفاع کنم) زیرا این موضوع از اموری است که با حسّ و مشاهده معلوم هستند، و آنچه با حس و مشاهده معلوم باشد نیازی به دلیل ندارد، چون امور محسوس خود دلیل هستند و انکار آن سفسطه و انکار نا حق است، پس خودتان را فریب ندهید و شتاب نکنید و از شرّ جن‌‌ها و انسان‌‌ها به خدا پناه برید و از خداوند آمرزش بخواهید و به‌سوی او توبه کنید؛ بیگمان خداوند امرزنده و توبه پذیرِمهربان است.

ابن عثیمین- فتاوی العقیده ص (۳۲۳، ۳۲۸).

[۱۸۳۸] مسلم (۲۵۷۷). [۱۸۳۹] مسلم (۴۵۰). [۱۸۴۰] بخاری (۲۰۳۸)، مسلم (۲۱۷۵). [۱۸۴۱] بخاری (۲۰۳۵)،مسلم (۲۱۷۵). [۱۸۴۲] تفسیر الطبری (۳/۱۰۱). [۱۸۴۳] تفسیر ابن کثیر (۱/ ۳۲۷). [۱۸۴۴] تفسیر البغوی (۱/۲۶۱). [۱۸۴۵] أحمد (۴/۱۷۱،۱۷۲)، و الطبرانی فی الکبیر۲۲/۲۶۴ (۶۷۹)،و الحاکم فی المستدرک ۲/۶۱۷، ۶۱۸ (۴۲۳۲) و قال: «صحیح الأسناد» و وافقه الذهبی وجوَّده المنذری. قال فی «مجمع الزوائد» (۹/۶): «رواه أحمد و رجاله رجال الصحیح» . [۱۸۴۶] «البدایة و النهایة» (۶/۱۴۰) . [۱۸۴۷] «زادالمعاد» (۴/۶۶،۶۷)، مختصراً. [۱۸۴۸] «زادالمعاد» (۴/۶۸،۶۹). [۱۸۴۹] «الفروع » لابن مفلح (۱/۵۳۹). [۱۸۵۰] انظر: المرجع السابق (۱/۵۳۹)، بنحوه.