[۱۲۳] حکم کناره گیری از مناصب و مشاغل دینی
س: بسیاری از دانشجویان علوم دینی از پذیرفتن مشاغل و مناصب دینی سر باز میزنند علت چیست؟ آیا شما توصیهای در این مورد دارید؟ بسیاری از طلاب در دانشکدههای علوم شرعی از پذیرفتن منصب قضاوت شانه خالی میکنند! چه سفارشی در این زمینه دارید؟
ج: مشاغل و پستهای دینی اعم از قضاوت، تدریس، فتوا و سخنرانی، پستهای مهم و شریفی هستند، از طرفی نیاز مسلمانان هر روز به آن بیشتر میشود، چنانچه علما از پذیرفتن آن صرف نظر کنند، افرادی بیسواد و جاهل آن را تحویل میگیرند که خود گمراهاند و دیگران را به گمراهی و تباهی و فساد میکشانند.
علما و فقها موظف هستند در صورت نیاز، مسئولیت پذیر باشند، هرچند قضاوت، تدریس، خطابت، دعوت الی الله و مواردی از این قبیل فرض کفایی هستند؛ اما وقتی که مسئولیتی به یک نفر به صورت مشخص پیشنهاد شد، باید آن را بپذیرد و هیچ عذر و بهانهای پذیرفته نمیشود- در واقع حکم از واجب کفایی به واجب عینی تبدیل میشود- به فرض این که افرادی باشند که در مسئولیتهای مذکور انجام خدمت کنند باز هم نیاز به تحقیق و بررسی است تا فرد شایسته تری را جایگزین نمود، الله تعالى در داستان یوسف ÷ بیان میکند که یوسف ÷ به پادشاه مصر گفت: ﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ٥٥﴾ . «[یوسف ÷] گفت: سرپرستی خزانههای این سرزمین را به من بسپار که من نگهبانی کاردانم».
چون یوسف ÷ مصلحت را در این دید که ریاست خزانه داری کل را بر عهده بگیرد؛ آن را از پادشاه وقت تقاضا نمود در حالی که یوسف ÷ پیامبر خدا است و پیامبران افضل بشر هستند، یوسف ÷ ریاست خزانه را تقاضا کرد تا اصلاحات بیاورد، وضعیت اهالی مصر را سامان بخشد و آنان را به حق دعوت دهد.
دانشجوی علوم اسلامی چنانچه تحویل گرفتن پستی اعم از قضاوت، تدریس، وزارت و امور دیگر را مصلحت دید فقط به خاطر رضای الله تعالى و قصد اصلاح و خیر خواهی دنیا و آخرت مردم، نه امور مادی و دنیوی آن را درخواست نموده و با رضایت کامل تحویل بگیرد.
چنانچه مسئولیتی به کسی پیشنهاد شد که از کاردانی و صلاحیت لازم برخوردار بود با کمال میل و بدون هیچ ترس و واهمهای آن را بپذیرد؛ و در این راستا اخلاص، صداقت و تلاش را سرلوحهی کار خود قرار دهد تا خداوند او را موفق نماید طلاب علم باید مواظب باشند که افراد جاهل و فاسق پستهای مهم را به عهده نگیرند.
حدیث عثمان بن أبی العاص ثقفی س بر همین موضوع صدق میکند که به رسول الله ج گفتند: «إِجْعَلْنْي إِمَامَ قومي، فقال النبي انتَ إِمامُهُمْ، وَاقْتَدِ بِأََضْعفهِمْ، واتَّخِذْ مُؤَذِّناً لا يَأخُذُ علي أَذانِهِ أَجْرَاً» [۱۲۵۵].«ای رسول الله! مسئولیت امامت قومم را به من بسپار، پیامبر ج فرمودند: تو امام آنان هستی، وضعیت ضعیفان و ناتوانان را در نظر بگیر؛ مؤذنی اختیار کن که بر اذانش مزد دریافت نکند».
عثمان بن أبی العاص س امامت قومش را از رسول الله ج تقاضا نمود آن گونه که یوسف ÷ خزانه داری را از پادشاه وقت درخواست نمود.
هدف عثمان بن أبی العاص ÷ از این کار در نظر گرفتن مصلحت قوم بود تا از این طریق توجیهات اسلامی و تعالىم دین را به آنان آموخته و امر به معروف و نهی از منکر کند.
علما و دانشمندان اسلامی در توضیح حدیثی که از طلب إمارت نهی میکند، میگویند: تقاضای پست و مقام در صورت عدم نیاز درست نیست؛ زیرا پذیرش مسئولیت همراه با خطر است، اما هرگاه مصلحت شرعی آن را ایجاد کند اشکالی در آن نیست، به دلیل قصهی یوسف ÷ و روایت عثمان بن أبی العاص س.
مجلة البحوث (۴۷)، ابن باز ص (۱۶۱، ۱۶۳)
[۱۲۵۵] أحمد (۴/۲۱، ۲۱۷)، ابوداود (۵۳۱)، نسائی (۶۷۲)، ابن ماجه (۹۸۷)، حاکم (۱/۱۹۹، ۲۰۱) (۷۱۵، ۷۲۲) حاکم آن را تصحیح نموده است، امام ذهبی با حاکم موافق است.آلبانی آن را صحیح دانسته است. صحیح ابی داود (۴۹۷).