[۹۷] تقوای الهی نشانه افتخار و ملاک برتری است.
س: در بعضی از جوامع عربی مردم به صورت اجتماعی تقسیم شدهاند به خصوص در نزد ما در یمن، افراد به سادات (اشراف) و قبایل و ضعیفان (بردهها و خدمت گذاران و امثالشان) تقسیم شدهاند، نظریه جناب عالی در این مورد چیست؟ آیا این تقسیمات در شریعت اصل و اساس دارند؟
ج: این تقسیمات در شریعت اصل و اساس ندارند؛ چون اسلام مردم را به لحاظ نسب و قبیله برابر قرار داده و معیار برتری آنها بر یکدیگر اعمال صالحه قرار داده است، و این نسب به خاطر شناختن یکدیگر است، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾ [الحجرات: ۱۳]. «ای مردم ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ایم و شما را به طوایف و قبایل تقسیم کرده ایم تا یکدیگر را بشناسید بیگمان نزد خداوند گرامی ترین شما پرهیزگارترین شما است».
بنا بر این مردم قبایل و اجدادشان را میشناسند و به آنها منتسب میشوند تا شناخته شوند، نه اینکه به آنها افتخار کنند، بلکه تنها چیزی که مایهء افتخار است تقوای الهی میباشد.
از پیامبر ج روایت است که فرمود: «لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ، وَلَا ِلأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ، إِلَّا بِالتَّقْوَى» [۱۶۱۶]. «هیچ عربی بر هیچ عجمی و هیچ سیاهی بر سرخی فضیلت و برتری ندارد مگر به سبب تقوای الهی».
از پیامبر ج پرسیدند: چه کسی از میان مردم گرامی تر است؟ فرمود: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾ [الحجرات: ۱۳]. «گرامی ترین مردم نزد خداوند پرهیزگارترین آنهاست» و سپس فرمود: «خِيَارُكُمْ فِي الْـجَاهِلِيَّةِ خِيَارُكُمْ فِي الْـإِسْلَامِ إِذَا فَقِهُوا». «بهترین شما در جاهلیت بهترینتان در اسلام است به شرطی که فقاهت و آگاهی دین داشته باشد» [۱۶۱۷].
یعنی کسانی که به خاطر سخاوت، شجاعت، فضل و خیر و مفید بودن برای همه در جاهلیت ستایش میشدهاند، اگر در دین اسلام فقاهت و آگاهی داشته باشند از بهترین مردم هستند، و بر کسانی که از آنها پائین ترند مانند بخیلان و بزدلان و بد اخلاق ها، برتر باشند.
ابو داود و ترمذی از ابوهریره س روایت میکنند که گفت: پیامبر ج فرمود: «لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ يَفْتَخِرُونَ بِآبَائِهِمْ الَّذِينَ مَاتُوا، إِنَّمَا هُمْ فَحْمُ مِنْ فَحْمِ جَهَنَّمَ، أَوْ لَيَكُونُنَّ أَهْوَنَ عَلَى اللَّـهِ مِنَ الْـجُعَلِ الَّذِي يُدَهْدِهُ الْـخِرَاءَ بِأَنْفِهِ، إِنَّ اللَّـهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ عُبِّيَّةَ الْـجَاهِلِيَّةِ وَفَخْرَهَا بِالْـآبَاءِ، إِنَّمَا هُوَ مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ أَوْ فَاجِرٌ شَقِيٌّ، النَّاسُ كُلُّهُمْ بَنُو آدَمَ، وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ». «اقوامی که به پدران و نیاکان مردهء خود افتخار میکنند، باید از این کار باز بیایند، نیاکان آنها زغال هایی از زغالهای دوزخ هستتند، و یا این که چنین فردی (که به پدر مردهء خود افتخار میکند) نزد خداوند از سوسکی که با بینیاش کثافت و مدفوع را پیش میبرد بیارزشتر خواهد بود، خداوند، جاهلیت و افتخار به پدران را از شما دور کرده است. و فقط فرد یا مؤمن پرهیزگار است یا فاسق بد بخت، مردم همه فرزندان آدم هستند و آدم از خاک آفریده شده است» [۱۶۱۸].
ترمذی از سمره س روایت میکند که گفت: پیامبر ج فرمود: «الْـحَسَبُ الْـمَالُ، وَالْـكَرَمُ التَّقْوَى». «شرافت، مال است و برتری و کرامت، پرهیزگاری است» [۱۶۱۹].
از واثلة س روایت است که گفت: گفتمای رسول خدا عصبیت چیست؟ گفت: «أَنْ تُعِينَ قَوْمَكَ عَلَى الظُّلْمِ». «این است که قومت را بر ظلم و ستم یاری کنی» [۱۶۲۰] همچنین میفرماید: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ دَعَا إِلَى عَصَبِيَّةٍ، وَلَيْسَ مِنَّا مَنْ قَاتَلَ عَلَى عَصَبِيَّةٍ، وَلَيْسَ مِنَّا مَنْ مَاتَ عَلَى عَصَبِيَّةٍ» «هرکس به تعصب قومی دعوت دهد از ما نیست و هرکس بر طایفه گرایی و قومیت بجنگد از ما نیست و هرکس بر طایفه گرایی بمیرد از ما نیست» [۱۶۲۱].
امام احمد از عقبه ابن عامر س و او از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: «لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالدِّينِ وتَقْوَى» «هیچ کسی بر کسی دیگر فضیلت ندارد مگر با دین و تقوا [۱۶۲۲]»
تردیدی نیست که اگر فرزندان و نوادگان اخلاق و رفتار پدران و اجدادشان را نداشته باشند، تنها افتخار کردن بر نیاکان برای آنها کاری نمیکنند؛ چنان که شاعر میگوید:
إِذَا افْتَخَرْتَ بِأَقْوَامٍ لَهُمْ سَلَفٌ
قُلْنَا صَدَقْتَ ولَكِنْ بِئْسَ مَا وَلَدُوا
[۱۶۲۳]
هرگاه به اقوامی افتخار کنی که شاهکاری کردهاند، میگوییم راست گفتی ولی آنها بد فرزندانی داشتهاند.
از جعفر صادق بن محمد باقر بن علی زین العابدین نقل شده که او باری از ترس خداوند چنان گریه کرد که بیهوش شد، یکی از شاگردانش به او گفت: شما از فرزندان پیامبر ج هستی؛ او گفت خداوند هر پرهیزگاری را بالا میبرد حتی اگر بردهای حبشی باشد، و هر گناهکاری را خوار میکند حتی اگر شریف و قریشی باشد؛ چنان که شاعر میگوید:
لقد رَفَعَ الإسلامُ سَلْمانَ فَارِسٍ
وَ قَدْ وَضَعَ الشِّرْكُ الشَّقِيَّ أَبَا لَهَبْ
[۱۶۲۴]
اسلام مقام سلمان فارسی را بالا برد و شرک ابو لهبِ بدبخت را حقیر و پائین قرار داد.
س۲: حکم شریعت در مورد عرف حاکم در بسیاری از قشرهای جامعه یمنی مبنی بر عدم ازدواج با قشرهای دیگر جامعه چیست، شریف و سید فقط با سید ازدواج میکند، و همچنین قبیلهای با کسانی که پایین تر از او هستند ازدواج نمیکند، حتی اگر کسی که برای خواستگاری آمده از نظر دینی صالح ترین فرد از نظر دینی باشد؟ همچنین لطفاً مفهوم شرعی را در مسألهء برابری و هم کفو بودن در ازدواج را توضیح دهید؟
ج۲: این عرف در یمن و همچنین در میان قبیلههای نجد رواج دارد، و منظورشان از قبایل کسانی هستند که شناخته میشوند که از قبیلههای عربی هستند، و اینها به کسانی که روزگاری پدران یا اجدادشان برده بوده و آزاد شدهاند زن نمیدهند و زن نمیگیرند، و از احادیثی که فضیلت و رفعت مقام عربها را ثابت میکند استدلال میکنند، و همچنین از حدیث ضعیفی استدلال مینمایند که صاحب «بلوغ المرام» ذکر کرده است [۱۶۲۵] و عبارت حدیث مذکور اینگونه است: «العَرَبُ بعضُهُم أَكْفَاءُ بَعْضٍ، والمَوَالي بعضُهم أكْفَاء بعض، إلا حائِكاً أو حَجَّاماً» [۱۶۲۶]. «عربها کفو یکدیگرند، و موالی (کسانی که برده بوده و آزاد شدهاند) کفو یکدیگرند، به جز کسی که حجام باشد».
اما این حدیث ثابت نیست و احادیثی آمده که بر خلاف آن میباشند، چنان که پیامبر صلی الله و علیه و سلم زینب بنت جحش را به ازدواج زید بن حارثه در آورد [۱۶۲۷]، و فاطمه بنت قیس را به ازدواج اسامه در آورد [۱۶۲۸]، و مواردی دیگر.
فقها گفتهاند کفو برای صحت نکاح شرط نیست؛ مگر آن که یکی از زن و شوهر دارای نقصی باشد که شرافت و آوازهی دیگری را لکه دار و معیوب نماید، و بر همین حمل میشود.
آنچه از عمر س روایت شده که گفت: «لَأَمْنَعَن ذَوَاتَ الْـأَحْسَابِ أن يُزَوَجْنَ إلَّا مِنْ الْـأَكْفَاءِ» [۱۶۲۹]. «زنان دارای حسب و شرافت را اجازه ازدواج نمیدهم مگر با کسانی که کفو آنها باشند».
پس اگر شوهر معیوب یا فقیر باشد یا حرفه و کارش بیارزش و پیش پا افتاده باشد، مثل رفتگر اگر چنین کسی با زنی دارای شهرت و شرافت ازدواج کند، این برای آن زن و قبیلهاش نقص و عیب شمرده میشود، فقها اینگونه گفتهاند.
س۳: آیا طبقهی سادات (اشراف هاشمی) بر دیگر مسلمانان مزیت و ویژگی خاصی دارند؟ چنان که بعضی آنها را تا حد تقدیس، تعظیم میکنند. سادات بر دیگران چه حقی دارند؟ دیگران با سادات چه رفتاری داشته باشند؟
ج۳: در دوران پیامبر ج و دوران نزدیک به ایشآنهاشمیان مزیتی بر دیگران داشتند، چنان که پیامبر ج آنان را از گرفتن زکات منع نمود؛ چون زکات چرک مال مردم است، اما این مزیت در این زمان ضعیف شده است، چون آنها از نسبهای هاشمیان دور شدهاند، هاشمیان آن زمان در جد سوم و مثل آن نسبشان به پیامبر ج میرسید، و اینها بعد از سی یا چهل جد نسبشان به پیامبر ج میرسد، پس این مزیت ضعیف میشود. ظاهر این است که اگر فقیر یا مدیون باشند گرفتن زکات برای آنها جایز است، اما تعظیم آنان و مقدس پنداشتن آنها جایز نیست.
باید دانست که هرکس پیامبر ج را تعظیم میکرد، ایشان ج او را از کارش منع میکرد، چنان که مردی به او گفت:ای بهترین انسانها! پیامبر فرمود: «ذَاكَ إِبْرَاهِيمُ».«او ابراهیم است» [۱۶۳۰]. و فرمود: «لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا: عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ» [۱۶۳۱]. «در ستایش من زیاده روی نکنید آنگونه که نصاری عیسی بن مریم را بیش از حد بالا بردهاند؛ همانا من فقط بنده خدا هستم، پس بگوئید: «بنده و رسول خدا».
پیامبر ج همواره تواضع و فروتنی مینمود و میگفت: «إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ، أَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْـعَبْدُ، وآكُلُ كَمَا يَأْكُلُ العَبْدُ». «من فقط بندهای هستم، مینشینم همانطور که یک برده مینشیند، و همانطور غذا میخورم که یک برده غذا میخورد [۱۶۳۲]».
وقتی که یکی از بادیه نشینها نوعی شکوه و بزرگی را برای ایشان قائل شد، پیامبر ج او را نهی کرد و فرمود: «إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ مِنْ قُرَيْشٍ تَأْكُلُ الْـقَدِيدَ». «من فقط فرزند زنی از قریش هستم که گوشت خشک شده میخورد [۱۶۳۳]»، و ایشان دوست داشت که اینگونه توصیف شود که بنده و پیامبری است.
همه اینها دلیلی هستند بر اینکه ایشان ج تواضع و فروتنی را دوست میداشت.
تردیدی نیست که آنان ادعا میکنند که هاشمی هستند، ادعای آنها قابل بحث و تأمل است، چون نسبت آنها با پیامبر ج فاصله زیادی دارد و در قرنهای گذشته انساب مخلوط شدهاند، و چون که بسیاری از عربها میخواهند شریف باشند از این رو ادعا میکنند که از بنی هاشم هستند، و مردم آنها را تصدیق میکنند، پس بنابر این این تعظیم و تقدیس آنها جایز نیست، بلکه آنها مانند سایر مردم هستند، و فقط آنچه مطرح است این است که فرد یا مؤمن پرهیزگاری است یا فاسق بدبختی است.
لَعَمْرُكَ مَا الانسان إلا بِدِينِهِ
فَلَا تَتْرُكِ التَّقْوَي اتِّكَالاً عَلَي النَّسَبْ
[۱۶۳۴]
[به جانت سوگند که ارزش انسان فقط به دیانت اوست پس تقوا را به تکیه به نسب رها مکن].
سخن و املای شیخ ابن جبرین ۲۳/۱/۱۴۲۷ هه.
س۴: بعضی از منتسبین به اهل بیت بر این باورند که مقامشان از دیگران بالاتر است، و از این رو خود را از دیگر مردم برتر قرار میدهند و عبادتها را انجام نمیدهند، و فکر میکنند این کار برای آنها زیانی ندارد، چون مسلمآنها در نمازهایشان برای آنها دعا میکنند، چون در نماز بر پیامبر ج و آل ایشان درود فرستاده میشود... آیا این ادعا درست است؟
ج۴: پیامبر ج میفرماید: »لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ، وَلَا ِلأَسْوَدَ عَلَى أَبْيَضَ، إِلَّا بِالتَّقْوَى». «هیچ عربی بر هیچ عجمی و هیچ سفیدی بر هیچ سیاهی فضیلت و برتری ندارد؛ مگر با تقوا».
پس هرکس پرهیزگار و صالح باشد دارای فضیلت و پاداش است، حتی اگر بردهای حبشی باشد و هرکس که گناهکار و یا کافر و یا بدعت گذار باشد بدبخت و نافرمان است حتی اگر شریف و قریشی باشد، از این رو شاعر میگوید:
لَعَمْرُكَ مَا الانسان إلا بِدِينِهِ
فَلَا تَتْرُكِ التَّقْوَي اتِّكَالاً عَلَي النَّسَبْ
به جانت سوگند که ارزش انسان فقط به دیانت اوست پس تقوا را با تکیه به نسب رها مکن.
فَقَدْ رَفَعَ الإسلامُ سَلْمانَ فَارِسٍ
وَ قَدْ وَضَعَ الشِّرْكُ الشَّقِيَّ أَبَا لَهَبْ
[اسلام مقام سلمان را بالا برد و شرک ابولهبِ بدبخت را خوار گردانید].
وقتی چنین است کسانی که ادعا میکنند از اهل بیت هستند با این چیز شرافت و فضیلتی را بدست نمیآورند؛ مگر با تقوای الهی، چون خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾. «گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست».
پس برای آنها جایز نیست که تکبر کنند و خود را از دیگران بالاتر بدانند؛ زیرا هرکس تکبر کند خداوند او را خوار میگرداند. هرکس به خاطر خداوند تواضع و فروتنی نماید، خداوند مقام او را بالا میبرد. هرکس عبادات را ترک کند کفر ورزیده است. پیامبر ج میفرماید: [مَنْ بَطَّأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ] [۱۶۳۵]. «هرکس را عملکردش عقبانداخته باشد، نسبش به او سرعت و پیشروی نخواهد داد».
آل پیامبر ج کسانی هستند که از ایشان پیروی میکنند، چنان که آل فرعون در گفته الهی که میفرماید: ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ﴾ [المؤمن: ۴۶]. «آل فرعون را در سخت ترین عذاب وارد کنید» آنها کسانی هستند که از دین فرعون پیروی میکردند، بنابراین شاعر میگوید:
آلُ النَّبِيِّ هُمْ أتْبَاعُ مِلَّتِهِ
مَنْ كَانَ مِنْ عَجَمٍ مِنْهُمْ ومِنْ عَرَبِ
آل پیامبر کسانی هستند که از دین ایشان پیروی میکردند خواه عجم باشند یا عرب.
لَوْ لَمْ يَكُنْ آلُهُ إِلاَّ قَرَابَتُهُ
صَلَّي المُصَلِّي عَلَي الطَّاغِي أَبِي لَهَبِ
اگر آل ایشان فقط خویشاوندان ایشان بودند نمازگذار بر ابو لهب سرکش درود میفرستاد.
پس افتخار به پدران و اجداد جایز نیست و به ایشان هیچ چیزی جز عمل او سود نمیرساند. یهودیان ادعا میکنند از فرزندان اسرائیل یعنی: یعقوب پیامبر و فرزند پیامبر خدا ابراهیم هستند؛ اما این نسب به آنها فایدهای نمیرساند و اینکه مسلمین میگویند: (اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ) منظورشان کسانیاند که از دین پیامبر پیروی میکنند، و یا منظورشان افراد صالح از اهل بیت ایشان هستند و کسانی از اهل بیت گذشته و آینده که کفر ورزیدهاند یا از فرمان پیامبر سرپیچی کردهاند در آن داخل نیستند.
قول و املای شیخ ابن جبرین – ۸/۴/۱۴۲۷ هه.
[۱۶۱۶] مسند احمد ۵/۴۱۱ و بیهقی در شعب الایمان ۴۷۷۴ . قال الهیثمی فی «مجمع الزوائد» (۳/۲۶۶): «رواه أحمد و رجاله الصحیح». و هو عند الطبرانی فی «الکبیر» ۱۸/۱۲ (۱۶) بلفظ: «وَ لاَ لِأَسْوَدَ عَلَي أبْيَضَ.».. [۱۶۱۷] بخاری۴۶۸۹ و أطرافه فی ۳۳۵۳ و مسلم ۲۳۷۸. [۱۶۱۸] ابوداود ۵۱۱۶ و ترمذی ۳۹۵۵ باختلاف یسیر، و قال: «حدیث حسن غریب». [۱۶۱۹] احمد ۵/۱۰ و ترمذی ۳۲۷۱ و قال: «حسن غریب صحیح» و ابن ماجه (۴۲۱۹)، و الطبرانی فی «المعجم الکبیر» (۶۹۱۳،۶۹۱۲) و الدار قطنی ۳/۳۰۲ (۲۰۹،۲۰۸) و الحاکم ۲/۱۶۳ (۲۶۹۰) وَ ۴/۳۲۵ (۷۹۲۲) و صحَّحه و وافقه الذهبی. [۱۶۲۰] ابوداود ۵۱۱۹ و ابویعلی ۷۴۹۲ و الطبرانی فی «الکبیر» ۱۹۳،۲۳۶، و البیهقی فی «الکبری» (۲۰۸۶۵) و هو حدیث حسن؛ انظر: «الآداب الشرعية» لابن مفلح (۱./۸۱) و ضعّفه الألبانی. [۱۶۲۱] ابن مفلح در الاداب شرعی ۱/۸۱ آن را حسن قرار داده و آلبانی آن را ضعیف دانسته است. [۱۶۲۲] احمد ۴/۱۵۸ و طبرانی الکبیر ۱۷/۲۹۵ (۸۱۴) السلسلة الصحيحة. [۱۶۲۳] شعر منسوب است به ابن رومی با این عبارت:
لئن فخرتَ بآباءِ ذَوِي حَسَبٍ
لقد صدقتَ و لكن بئس ما وَلَدُوا
[۱۶۲۴] شعر به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب س منسوب است. و نیز به صاحب بن عباد منسوب میباشد و به جای واژهء (الشقی) (الشریف) است. [۱۶۲۵] بلوغ المرام حافظ ابن حجر عسقلانی رحمه الله. [۱۶۲۶] ابن عدی در الکامل ۵/۹۵، ۲۰۸ و بیهقی در الکبری ۱۳۵۴۷ – ۱۳۵۴۹ و ن ک (فیض القدیر) ۴/۳۷۹ و نیل الاوطار ۶/۲۶۲. [۱۶۲۷] ابن جریر طبری در تفسیرش ۲۰/۲۷۱، ۲۷۲ در تفسیر آیه ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ﴾ [الأحزاب: ۳۶]. ذکر کرده است. [۱۶۲۸] موطا مالک ۲/۵۸۰ (۱۲۱۰) و مسلم ۱۴۸۰ و احمد ۶/۳۷۳، ۴۱۲ - ۴۱۵ و دیگران. [۱۶۲۹] مجموع الفتاوی ۱۹/۲۸ شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله علیه. [۱۶۳۰] مسلم ۲۳۶۹. [۱۶۳۱] بخاری ۳۴۴۵، ۶۸۳۰. [۱۶۳۲] الطبقات الکبری ابن سعد ۱/۳۸۱ مسند ابویعلی ۴۹۲۰. قال الهیثمی فی «مجمع الزوائد» (۱۹/۹): «رواه أبویعلی و إسناده حسن» و أخرجه بزیادة: «فإنَّما أنا عَبْدٌ»: البیهقی فی «شعب الإیمان» (۵۵۷۲) عن یحیی بن أبی کثیر مرسلاً. [۱۶۳۳] ابن ماجه ۳۳۱۲ و طبرانی در الاوسط ۱۲۶۰ وحاکم در المستدرک ۲/۴۶۶ (۳۷۳۳) و ۳/۴۸ (۴۳۶۶) روایت کرده و آن را صحیح قرار داده است و ذهبی او را تأیید کرده است. [۱۶۳۴] شعر به امیر المؤمنین علی س منسوب است. [۱۶۳۵] مسلم ۳۶۹۹.